167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • باز ماندم در بلايي الغياث اي دوستان
    از هواي بي وفايي الغياث اي دوستان
  • باز آتش در زد اندر جانم و آبم ببرد
    باد دستي خاکپايي الغياث اي دوستان
  • باده خواران باز رخ دارند زي صحرا و نيست
    در همه صحرا گيايي الغياث اي دوستان
  • سنايي وار در عالم ز بهر آبروي خود
    سنايي خاکپاي تست سر ديوان جان اي جان
  • جانا نخست ما را مرد مدام گردان
    وانگه مدام در ده مست مدام گردان
  • گويند بکوش تا به مستوري
    در شهر شوي چو ما ز مشهوران
  • شاهراه شرع را بر آسمان علم جوي
    مرکب گفتار پي کن چنگ در کردار زن
  • چهره عذرات بايد بر در وامق نشين
    عشق بوذروار گير و گام سلمان وار زن
  • گرم رو باش اندرين ره کاهلي از سر بنه
    تا نماني ناگهان انگشت حيرت در دهن
  • اندرين ره گر بماني بي رفيق و راهبر
    دست خدمت در رکاب سيد ايام زن
  • جام را نام اي سنايي گنج کن
    راح در ده روح را بي رنج کن
  • تاج جان پاک را در راه دل
    مفرش جانان جان آهنج کن
  • کدخداي روح را در ملک عشق
    بي تصرف چون شه شطرنج کن
  • سر به خرابات خرابي در آر
    صومعه را هيچ عمارت مکن
  • چون همه سرمايه تو مفلسي ست
    در ره افلاس تجارت مکن
  • پيدا ز صفاتست و نهانست معاني
    در نفس عزيز و نفس مقبل ايشان
  • همه شب زار گريم تا سحرگاه
    همي بوسم در و ديوار جانان
  • چو مجنونم دوان در عشق ليلي
    همي جويم به جان آثار جانان
  • ازين شهرم وليکن چون غريبان
    بمانده در غم و تيمار جانان
  • سنايي تا سما گردان بود هست
    هميشه در خط فرمان جانان
  • چه جاي دعوي سروست در باغ
    چه خواهد وصف سرتاپاي جانان
  • يا زشت بود گويي در کيش نکورويان
    يک عهد به سر بردن يک قول وفا کردن
  • باور نکنم قولت زيرا که ترا در دل
    يک باديه ره فرقست از گفتن تاکردن
  • گر بوسه اي انديشم بر خاک سر کويت
    صد شهر طمع داري در وقت بها کردن
  • در مجمع بت رويان تو بوسه دريغي خود
    يا رسم بتان نبود از بوسه سخا کردن