نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.11 ثانیه یافت شد.
ديوان سنايي
هست آب زندگاني
در
لب شيرين تو
بي لب شيرين تو من زندگاني چون کنم
ساختم با عاشقان تا سوختم
در
عاشقي
پس کنون بي روي خوبت کامراني چون کنم
هم قضاي آسماني از تو
در
هجرم فکند
دلبرا من دفع حکم آسماني چون کنم
مر مرا گويي که پيران را نزيبد عاشقي
پير گشتيم
در
هواي تو جواني چون کنم
در
ره تو ز رنج کهسارست
بي کناره ز غم بيابان هم
ما
در
غم تو تو هم نگويي
کاخر تو کجا و ما کجاييم
بر ما غم تو چو آسيا گشت
در
صبر چو سنگ آسياييم
از خاک
در
تو کي شکيبيم
تا عاشق چشم و توتياييم
ما را ميفگنيد که ما اوفتاده ايم
در
کار عشق تن به بلاها نهاده ايم
تا تولا کرده ايم از عاشقي
در
دوستيت
چون سنايي از همه عالم تبرا کرده ايم
از مدرسه و صومعه کرديم کناره
در
ميکده و مصطبه آرام گرفتيم
خال و کله تو صنما دانه و دامست
ما
در
طلب دانه ره دام گرفتيم
چشم روشن بادمان کز خود رهايي يافتيم
در
مغاک خاک تيره روشنايي يافتيم
از تف دل و آتش عشقت برهيديم
در
سايه ديوار صبوري بنشستيم
گر هيچ ظفر يابيم اي مايه شادي
در
خواب خيال تو بجز آن نپرستيم
قصه چکنم که
در
ره عشق
با محنت و غم جنابه زاديم
يک مر صلاح را مگر ما
در
ره روش قلندر آريم
چون مرکب عاشقي به معني
اندر صف کم زنان
در
آريم
گر جان و جهان و دين ببازيم
سرپوش زمانه
در
سر آريم
در
ره روش عقل تو ما کهتر عقليم
وز پرورش لفظ تو ما مهتر جانيم
در
کوي اميد تو و اندر ره ايمان
از نيستي و هستي بر بسته ميانيم
شايد که شب و روز همه مدح تو گوييم
در
نامه اقبال همه نام تو خوانيم
فرخنده حکيمي که
در
اقليم سنايي
بگذشت ز اندازه خوبي و ندانيم
زاهدا خيز و
در
نماز آويز
زان که ما خاک بي نيازانيم
گر وصال او به جور از ما ستاند روزگار
دست
در
عدل غياث الدين والدنيا زنيم
صفحه قبل
1
...
2398
2399
2400
2401
2402
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن