167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

جوهر الذات عطار

  • دل دانا نداند راز تحقيق
    مگر وقتيکه يابد در توفيق
  • تو در حيرت فروماندي بگرداب
    که افتي ناگهان اينجاي غرقاب
  • تمامت تاجران آنجا بماندند
    ز بهر خويش در غوغا بماندند
  • شده آنجاي سرگردان تمامت
    گرفته در بر دريا قيامت
  • شود غرقه بيک لحظه در اينجا
    نباشد ذره اينجا هويدا
  • همه از بهر سود خود بکارند
    در اينجا خواجگان بيشمارند
  • منم سيمرغ بحر لامکاني
    که در من جوهرست وجان جاني
  • ولي در نور شرع مصطفايم
    ترا اندر شريعت رهنمايم
  • نظر کردم ز درياي حقيقت
    بداني کيست در کشتي رفيقت
  • در اين دريا کجا گنجد حقيقت
    همه مالست اسباب شريعت
  • منم در ديده دريا نمودار
    که دادم جوهر دريا بيکبار
  • منم درياي لاهوتي اسرار
    که در دريا شوم من ناپديدار
  • درختي اين چنين در منزلاتست
    که گفتارش گشود مشکلاتست
  • درختي اين چنين اسرار گفتست
    روا باشد اگرچه در نهفتست
  • در آن دريا منم حق اليقينم
    نمود اولين و آخرينم
  • برم دنيا و عقبي همچنانست
    که شخصي يکنفس در بوستانست
  • درين غرقاب غم در عين دريا
    وجود جمله ذراتست شيدا
  • چو کشتي در ربايد باد اينجا
    کجاماند دلي آباد اينجا
  • بسي در ديدن رويت بگشتم
    بسي دريا بسي صحرا بگشتم
  • توئي منصور در عين حضوري
    که نزديکي بجمله ليک دوري
  • سفر کرده منم در ابتدايش
    عيان ديدم جمال انتهايش
  • بوقت صبح دلرا تازه يابي
    همه ذرات در آوازه يابي
  • بقاي جاوداني ذات ايشانست
    عيان عشق در آيات ايشانست
  • منم عطار و اسرار جهانم
    حقيقت در معني مي فشانم
  • دلا خون خورده تا در صفاتي
    وليکن اينزمان ديدار ذاتي
  • چه سود از روزگار برفشانده
    بدل در حسرت جاويد مانده
  • نينديشي که چون عمرت سرآيد
    بسي مهتاب در گورت درآيد
  • تو در خوابي و بيداران برفتند
    عزيزان و وفاداران برفتند
  • ترا صورت کجا راهت نمايد
    کجا شيطان ترا در برگشايد
  • ميان آتشي خوابت ببرده
    بماني در درون هفت پرده
  • طبيعت رهزنت شد در وجودت
    طبيعت کي کند اينجاي سودت
  • ندارد نزد تو ابليس راهي
    گرفته در درختت او پناهي
  • همي نالد خوشي اندر خرابات
    سرش اينجاست يکسان در مناجات
  • ز زور بازويت اينجا نماندست
    فتاده گوي حيران در بماندست
  • عيان راز ديدم در ملايک
    نمود کل شي نيز هالک
  • همه ديدم بچشم سر نهاني
    جمال بار در عين العياني
  • منم مفلس دراين دنيا بمانده
    نمودم جمله در عقبي بمانده
  • ندارم هيچ چيزي خبر نمودش
    طلبکارم در اينجا بود بودش
  • ملامت ميکشم در عشق دلدار
    نينديشم دمي از لعنت يار
  • نشان عشق اينجا برنهادم
    که درد عشق باشد در نهادم
  • نشان عشق من دارم بزاري
    که کردستم در اينجا پايداري
  • خطاب او کجا دارد جوابي
    ولي در عشق مسکيني خطابي
  • عيان رحمت تو بيشمارست
    مرا اميد در روز شمارست
  • خداوند نهان وآشکاري
    مرا بايد ببين در پرده داري
  • توچون سالک شدي در آخر کار
    نمود لعنتت آيد پديدار
  • طلبکار آمديم و دوست ديديم
    نمود خويشتن در پوست ديديم
  • جمال آدم از اعيان ذاتست
    نمودش در فعال اندر صفاتست
  • تو زيشان آمدي اينجا حقيقت
    فتادستي در اين عين طبيعت
  • بمانده بود اندر نهايت
    عيان گشته در او عين سعادت
  • نميدانست جنت بود ديده
    ولي در صورتي بد عين ديده
  • جمال دلستان و بوستانش
    نمايد همچو نقشي در جهانش
  • ز جنت فارغي اندر طبيعت
    ميان دوزخي تو در شريعت
  • بهشت جاوداني و قصوري
    نکو بنگر که در ديدار حوري
  • نميدانند در خود اوفتاده
    سر اندر راه بي خويشي نهاده
  • نميدانند در عين طبيعت
    فتاده دور گشته از حقيقت
  • نميدانند سر دوست اينجا
    فرومانده همه در پوست اينجا
  • ندارد مثل در اسرار گفتن
    کسي کوداند اين اسرار سفتن
  • نميدانستم و غافل بمانده
    در اين عين جهان بيدل بمانده
  • نميدانستم و دانستم اکنون
    که يارم در درون ماندست بيرون
  • بدو پيدا شدم وزوي بگفتم
    در اسرار را نيکو بسفتم
  • طلبکار آمدند اندر سوي ما
    ولي در عاقبت گشتند شيدا
  • طلبکار آمدند و بازگشتند
    نمود سفل و علوي در نوشتند
  • چو جز من در نميگنجد بجانت
    دمادم مينمايد رخ عيانت
  • عجائب صورتي در ديگر اسرار
    ز پهلوي چپش آمد پديدار
  • بحکمت از سوي پهلوي آدم
    نموده در بهشتش عين آندم
  • وگر پيدا شود در نور انوار
    حجاب يکدگر رفته بديدار
  • حقيقت حق رمز حق بگفتست
    در اسرار با احمد بسفتست
  • حقيت دان که دنيا در گذارست
    بجز جانان همه ناپايدارست
  • حقيقت دان که دنيا رهگذارست
    در اين ره اژدهائي بيشمارست
  • بهشت صورتست اينجاي دنيا
    بهشت جان طلب در عين عقبا
  • توئي درمانده در دنيا بداني
    بداني کاندمي اينجا تو فاني
  • حکيمي نيست با جوهر در آئي
    مثال رهبري يا رهنمائي
  • تراآزرد يا درمان برد زود
    بيابي در ميان ديدار معبود
  • تو در بازار دنيا مبتلائي
    نميداني کنون کز که جدائي
  • ز دانائي بماندي در جهنم
    بلاي خويش مي بيني دمادم
  • ز صنعت عقل من حيران بماندست
    خردانگشت در دندان بماندست
  • جمال يار روياروي ديدم
    نمود دوست در پهلوي ديدم
  • جمال يار مي بينم کنونم
    در اين جنات اندر رهنمونم
  • جمال ياربس زيبا و خوبست
    ولي در ذات ستار العيوبست
  • کنون دلدارت اينجا آفريده
    در اين جنت برايت آفريده
  • ملايک بر فلک در عين صلوات
    تمامت غلغه افکنده ذرات
  • بيامرزم در آخر من گناهت
    بهر جائي ترا بيشک پناهت
  • همه حوران در اينجامان نديمست
    خداي ما کريمست و رحيمست
  • حقيقت جوهر قرآن بقايست
    که در خواندن ترا عين لقايست
  • نمايد صنعت اينجا کم تمامي
    بيابي در دوعالم نيکنامي
  • بجز جانان نگنجد در ضميرش
    که جانان باشد اينجا دستگيرش
  • ترا معشوقه خوش در برنخفته
    ترا اسرار از خاطر برفته
  • برون شرع هرگز تونيابي
    اگر از نور در شرعش شتابي
  • همه مانند تو در گفتگويند
    همه همچون تو اندر جستجويند
  • همه ذرات در جانان رسيدند
    تمامت روي جانان بازديدند
  • براه راستان آئي بمنزل
    چرا درمانده در عين اين گل
  • جواهر باش صافي در حقيقت
    بسوزان سربسر عين طبيعت
  • تو اندر منزل وعين بقائي
    بکل پيوسته در عين لقائي
  • عجائب جوهري بس پر بهائي
    که در عين العيان انبيائي
  • مترس اکنون که نزديکست داند
    که در کشتن وجودت وارهاند
  • اگر پنهان کني اينجا کتيبم
    ببيني در همه عالم نهيبم
  • عجايب جوهري دريافتي تو
    درون خاک آن در يافتي تو
  • بسي گفتند اسرار صفاتش
    وليکن اين چنين در نور ذاتش
  • بهشت نقد داري در برابر
    زماني چند تو زينجاي مگذر
  • همه محوست در حق جمله عالم
    ولي اينجايگه سر دمادم