167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • بگريخت دلم ز تير مژگانش
    در دام سر دو زلفش آويخت
  • هرگز نشود به وصل مغرور
    هر ديده که در فراق بيناست
  • از عشق روي دوست حديثي به دست ماست
    صيديست بس شگرف نه در خورد شست ماست
  • با پاسبان کويش در خاک مي رويم
    هر چند فرق فرقد جاي نشست ماست
  • اي مسلمانان مرا در عشق آب بت غير تست
    عشقبازي نيست کاين خود حيرت اندر حيرتست
  • در ميان لجه اش سيصد نهنگ داوري
    بر کران ساحلش صد اژدهاي هيبتست
  • مر مرا بي من در آن درياي ژرف انداخته
    بر مثال رادمردي کش لباس خلتست
  • ماهرويا در جهان آوازه تست
    کارهاي عاشقان ناساخته از ساز تست
  • تا نهفته مشک باشد مر ترا در زير سيم
    دستهاي عاشقان يکباره زير سنگ تست
  • چون همي داني که ميدان آن تست
    گوي هم مي دان که در ميدان تراست
  • تا بديدم بتکده بي بت دلم آتشکدست
    فرقت نامهرباني آتشم در جان ز دست
  • در همه جايي سنايي چاکر و مولاي تست
    گر براني ور بخواني اي صنم فرمان تراست
  • اي پر در گوش من ز چنگت
    وي پر گل چشم من زرنگت
  • در صلح چگونه اي که باري
    شهريست پر از شکر ز جنگت
  • عاشق و معشوق چو ما در جهان
    نيست دگر آنچه گمان منست
  • تا خيال آن بت قصاب در چشم منست
    زين سبب چشمم هميشه همچو رويش روشن است
  • از پس هجران فراوان چون نديدم در رهش
    آن بتي را کافت آفاق و فتنه برزنست
  • دارم سر خاک پايت اي دوست
    آيم به در سرايت اي دوست
  • يا بر اميد وصالت شب قرارم هست نيست
    يا در اندوه فراقت دل فگارم نيست هست
  • ور گمانت آيد که گاه دل ربودن در سماع
    روي و آوازت هلاک پارسايي نيست هست
  • تا به خروارست شکر لعل نوشين ترا
    در دلم عشقت به خروارست گويي نيست هست
  • برخاست ز جاي زهد و دعوي
    در ميکده با نگار بنشست
  • اندر ره نيستي همي رو
    آتش در زن بهر چه زي هست
  • اي سنايي در فراقش صابري را پيشه گير
    جز صبوري کردن اندر عاشقي تدبير چيست
  • رايت عشق آشکارا به
    زان که در عشق روي و رايت نيست