167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

جمشيد و خورشيد ساوجي

  • درآمد چون نسيم نوبهاري
    کشيد آن غنچه را در بوسه کاري
  • کشيد آن خرمن گل را در آغوش
    برون کرد از تنش ديباي گلپوش
  • ميان با ياسمين و نسترن در
    بلورين برکه اي چون حوض کوثر
  • کليد آن در از پولاد چين بود
    ز سيمين درج قفل لعل بگشود
  • شد از خورشيد پيدا کان ياقوت
    روان در چشمه خورشيد شد حوت
  • دلم در بحر حيرت غوطه ها خورد
    وليکن عاقبت گوهر برآورد
  • جمال وصل از آن رو در نقاب است
    که چشم بد ميان ما حجاب است
  • چو جم در نامه حال دل بيان کرد
    بريدي را به چين حالي روان کرد
  • ز ناگه ارغنون برداشت آهنگ
    سراييد اين غزل در پرده چنگ:
  • نشسته در پس زانوي غربتم شب و روز
    خداي داند ازين پس مرا چه پيش آيد
  • ز شوق ملک چين آهي برآورد
    به نرگس زار آب از دل در آورد
  • شد از آه ملک خورشيد در تاب
    ملک را گفت: کاي شمع جهانتاب
  • سرشک ما که هست ما در آورد
    غم مادر به چشم ما درآورد
  • از آن پژمرده شد گلبرگ سوري
    که در طفلي ز مسکن جست دوري
  • تو مي داني که جم را جاي چين است
    ز چينش تا بدخشان در نگين است
  • ملک را اين حکايت نيست در دل
    نهد يک موي من با چين مقابل
  • مزاحي کردم و نقشي نمودم
    ترا در مهر خود مي آزمودم
  • من از پيش تو دوري چون گزينم
    روم با چينيان در چين نشينم؟
  • مرا مشک ختن خاک در تست
    سواد چين دو زلف عنبر تست
  • و گر گويي که در چين ساز مسکن
    شوم آزرم مردم را کشامن
  • به صحرا تازي اسبان را بتازيم
    به بازان در هوا نقشي ببازيم
  • در آن نخجير گه بودند ده روز
    به روز اختيار و بخت پيروز
  • همه ره در نشاط و کام بودند
    نديم چنگ و يار جام بودند
  • ز تنهائي تن مسکين همايون
    چو ناري باره او غرقه در خون
  • که ياري دل ز ياري برگرفته
    که ناگه بيندش در بر گرفته