نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
جمشيد و خورشيد ساوجي
گرفت آن ماه تابان را
در
آغوش
چو زلف آوردش اندر گردن و گوش
بدان تاريکي اش
در
بر گرفتم
چه گفتم؟ گفتمش کاي روشنايي،
به وقت صبح کآن خورشيد بد مهر
روانه گشت و مي شد
در
عماري
چمان شد بر لب آن سهي سرو
به جاي آب، يوسف رفت
در
دلو
دگر بار آن مقنع ماه دلکش
فتاد از چرخ گردان
در
کشاکش
پريشان از جفاي گردش دهر
ز پاي قلعه سر بنهاد
در
شهر
اگر چه نيست حضرت را سزاوار
در
آن درگه به شوخي کردم اين کار»
سخن
در
درج گوهر درج مي کرد
حکايت را به گوهر خرج مي کرد
هزارش قطعه بود از لعل و گوهر
نهاد آن يک به يک
در
پيش افسر
چنان با مهر مهراب اندر آميخت
که طوق شوق او
در
گردن آويخت
شبي
در
خوشي ترين وقتي و حالي
به افسر گفت:«من دارم سؤالي
چو خورشيد تو باشد
در
چه غم
به ديدار که خواهي ديد عالم؟
چو ابر اندر دلش غير از هوا نيست
ولي يک ذره
در
رويش حيا نيست
کند پنهان رخ از خورشيد و از ماه
نباشد باد را
در
پرده اش راه
اگر
در
گوشش آيد بانگ بلبل
بر آشوبد دلش از پرده چون گل
کنون
در
زير اين پيروزه چادر
کسي را نيست چون خورشيد دختر
به هر ماهي شبانروزي به خلوت
کند
در
خانه اي با ماه صحبت
چو افسر ديدکان
در
غنچه راز
بدو خواهد نمودن راز دل باز
دمي خوش چون صبا مي کرد
در
کار
درآورد اين سخن او را به گفتار
سخن را بر سخندان باز شد
در
زبان بگشاد مهراب سخنور
شما را اين صنم جانست
در
تن
کسي خود چون سپارد جان به دشمن؟»
قدم يک ره ز کژي بر کران نه
حکايت راست با من
در
ميان نه
زماني خيره گشت از حال جمشيد
فرو شد ساعتي
در
فکر خورشيد
که: «شاها درج دل را برگشادم
بر افسر
در
پنهان عرضه دادم
ملک گفتا مباد اي صبح اصحاب
کزين معني شود خورشيد
در
تاب!
صفحه قبل
1
...
2379
2380
2381
2382
2383
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن