167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • نتوان گفت که مي در نظرت هست حرام
    زانکه در گلشن فردوس بود باده حلال
  • من ازين در به جفا باز نگردم که مرا
    پاي بندست در آن سلسله مشکين دل
  • تا در درون چشمم خرگاه زد خيالت
    مه را بسان ماهي بينم در آب منزل
  • در بهاران که رساند خبر کبک دري
    بجز از باد بهاري به در خرگه گل
  • اي ز بادام تو در عين حجالت نرگس
    وي ز گيسوي تو در حلقه سودا سنبل
  • خادم ايوان در خلوت ببند
    در حرم خاص مده بار عام
  • ماه در عقرب و قصب برماه
    شام بر نيمروز و چين در شام
  • من مگر چشم تو در خواب ببينم هيهات
    اين خيالست من خسته مگر در خوابم
  • خيال ابرويت پيوسته در گوش دلم گويد
    کزان چون ماه نو گشتم که در خورشيد پيوستم
  • در حال که من دانه خال تو بديدم
    در دام تو افتادم و از جمله برستم
  • چون در اين مقصوره پيروزه گشتم معتکف
    قطب را در کنج خلوت سبحه گردان يافتم
  • چشم خواجو را که در بحرين بودي جوهري
    در فروش رسته بازار عمان يافتم
  • گر در چمن بخنده درآيد گل در روي
    باور مکن که او بدوروئيست متهم
  • در مهر تو همره بجز از سايه نجستم
    در عشق تو همدم بجز از آه نديدم
  • در لعل لبش يافتم آن نکته که عمري
    در عالم جان معني آن مي طلبيدم
  • مرا که گنج غمت هست در خرابه دل
    چرا ببي در مي سرزنش کني چو درم
  • در صومعه چون خواجو تا چند فرود آيم
    باشد که بود روزي در ميکده پروازم
  • مرا بهر زه در آئي مران که در شب رحلت
    دراي راه نوردان کاروان تو باشم
  • هر چند عمر در سر تحصيل کرده ام
    بيحاصليست در غم عشق تو حاصلم
  • در آتشيم بر لب آب روان وليک
    از تاب تشنگي ز روان در گذشته ايم
  • خواجو اگر چنانکه جهانيست از علو
    زو در گذر که ما ز جهان در گذشته ايم
  • زين در گرفته ايم بپروانه سوز عشق
    چون شمع آتش دل ازين در گرفته ايم
  • غرض آنستکه در کيش تو قربان گرديم
    ورنه در پيش خدنگ تو چرا آمده ايم
  • محتسب اسب فضيحت بر سرما گو مران
    گر برندي در جهان خر در خلاف افکنده ايم
  • در ده قدح که جز دل بريان خون چکان
    در بزمگاه عشق کبابي نيافتيم