167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

فراقنامه ساوجي

  • تن نازنين تر ز برگ سمن
    گرفتند چون غنچه اش در کفن
  • چو شکر در آميختندش به عود
    برآمد ز سوز دل خلق دود
  • تو گفتي که بودش سياه و کبود
    زمين در پلاس سيه تار و پود
  • چنان تازه سروي چرا برکني
    به تابوت در تخته بندش کني؟
  • از آن پس چو آمد به شاه آگهي
    کز آن دانه در صدف شد تهي
  • عجب باشد اي ماه رضوان سرشت
    اگر چون تو سروي بود در بهشت
  • دلم رشک بر حوض کوثر برد
    که سرو تو را در کنار آورد
  • نمي خواستم گرد بر دامنت
    کنون در دل خاک بينم تنت
  • گل نازکش نيست در خورد گل
    که هر ذره جزويست از جان و دل
  • دريغا که اين سرو قد آفتاب
    فرو رفت در بامداد شباب
  • من نامراد از تو دارم غبار
    که داري مراد مرا در کنار
  • پس از مرگ او شاه سالي چو ماه
    نمي رفت جز در کبود و سياه
  • در آن تخته حيران فرو ماند شاه
    بسي نقش از آن تخته مي خواند شاه
  • همه سرو بالاست در زير خاک
    چو گل کرده پيراهن عمر چاک
  • کشيدند در پرده خاک رو
    جهان داد بر بادشان رنگ و بو
  • ز مهد زمين هر پري طلعتي
    برون آمد امروز در صورتي
  • چو زلفش از آن رو سرافکنده است
    بخاک سيه در پراکنده است
  • چرا باد در خاک غلطان شود
    چرا آب گريان و نالان شود
  • به باد صبا گفت در نافه مشک
    که از هجر شد بر تنم پوست خشک
  • از آن در دلم شد سياهي پديد
    که نافم جهان بر جدائي بريد
  • هنوز آن زمان در شکم خون خورم
    که دور فلک برد از مادرم
  • گهي شاهدان از نسيم تو مست
    گهي با بتان در گريبانت دست
  • همان شوق مسکن بود در سرش
    بود کوخ خود به ز کاخ زرش
  • در آن حالت او جامه اي مي دريد
    خروش دريدن به گوشش رسيد
  • در آنروز بي اختياري نگر
    که شان دور بايد شد از يکدگر