نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
مثنوي معنوي
زانک تو علت نداري
در
ميان
آن فراغت هست نور ديدگان
من ز سرگين مي نجويم بوي مشک
من
در
آب جو نجويم خشت خشک
تا رسي اندر جماعت
در
نماز
از پي پيغامبر دولت فراز
ذوق دارد هر کسي
در
طاعتي
لاجرم نشکيبد از وي ساعتي
آن يکي مي رفت
در
مسجد درون
مردم از مسجد همي آمد برون
تو کجا
در
مي روي اي مرد خام
چونک پيغامبر بدادست السلام
تو مرا
در
خير زان مي خواندي
تا مرا از خير بهتر راندي
اين بدان ماند که شخصي دزد ديد
در
وثاق اندر پي او مي دويد
تا دو سه ميدان دويد اندر پيش
تا
در
افکند آن تعب اندر خويش
اندر آن حمله که نزديک آمدش
تا بدو اندر جهد
در
يابدش
در
زن و فرزند من دستي زند
بستن اين دزد سودم کي کند
نک نشان پاي دزد قلتبان
در
پي او رو بدين نقش و نشان
تو جهت گو من برونم از جهات
در
وصال آيات کو يا بينات
صنع بيند مرد محجوب از صفات
در
صفات آنست کو گم کرد ذات
اين چنين کژ بازيي
در
جفت و طاق
با نبي مي باختند اهل نفاق
لطف کايد بي دل و جان
در
زبان
همچو سبزه تون بود اي دوستان
در
صف آيد با سلاح او مردوار
دل برو بنهند کاينک يار غار
شکرهاي آن جماعت ياد کرد
در
اجابت قاصدان را شاد کرد
چون نشاني چند از اسرارشان
در
بيان آورد بد شد کارشان
چون ندارد مرد کژ
در
دين وفا
هر زماني بشکند سوگند را
گفت پيغامبر که آواز خدا
مي رسد
در
گوش من همچون صدا
چون ز نور وحي
در
مي ماندند
باز نو سوگندها مي خواندند
تا يکي ياري ز ياران رسول
در
دلش انکار آمد زان نکول
باز
در
دل زود استغفار کرد
تا نگردد ز اعتراض او روي زرد
دود
در
حلقش شد و حلقش بخست
از نهيب دود تلخ از خواب جست
حکمت قرآن چو ضاله مؤمنست
هر کسي
در
ضاله خود موقنست
ضاله چه بود ناقه گم کرده اي
از کفت بگريخته
در
پرده اي
آمده
در
بار کردن کاروان
اشتر تو زان ميان گشته نهان
رخت مانده بر زمين
در
راه خوف
تو پي اشتر دوان گشته بطوف
همچنانک هر کسي
در
معرفت
مي کند موصوف غيبي را صفت
وآن دگر
در
هر دو طعنه مي زند
وآن دگر از زرق جاني مي کند
گر نبودي
در
جهان نقدي روان
قلبها را خرج کردن کي توان
بر اميد راست کژ را مي خرند
زهر
در
قندي رود آنگه خورند
پس مگو جمله خيالست و ضلال
بي حقيقت نيست
در
عالم خيال
حق شب قدرست
در
شبها نهان
تا کند جان هر شبي را امتحان
در
ميان دلق پوشان يک فقير
امتحان کن وانک حقست آن بگير
پس زمين تيره را داني که چند
ديدن و تمييز بايد
در
پسند
پس محک مي بايدش بگزيده اي
در
حقايق امتحانها ديده اي
هر که
در
روز الست آن شير خورد
همچو موسي شير را تمييز کرد
تا
در
اشتر با تو انبازي کند
بهر طمع اشتر اين بازي کند
گفت تا اکنون فسوسي بوده ام
وز طمع
در
چاپلوسي بوده ام
اين زمان هم درد تو گشتم که من
در
طلب از تو جدا گشتم بتن
تخم دولت
در
زمين مي کاشتم
سخره و بيگار مي پنداشتم
دزد سوي خانه اي شد زير دست
چون
در
آمد ديد کان خانه خودست
لفظ
در
معني هميشه نارسان
زان پيمبر گفت قد کل لسان
نطق اصطرلاب باشد
در
حساب
چه قدر داند ز چرخ و آفتاب
بس
در
آن مسجدکنان تسخر زدي
چون نظر کردي تو خود زيشان بدي
چار هندو
در
يکي مسجد شدند
بهر طاعت راکع و ساجد شدند
هر يکي بر نيتي تکبير کرد
در
نماز آمد بمسکيني و درد
در
جهان معروف بد علياي او
گشت معروفي بعکس اي واي او
صفحه قبل
1
...
2358
2359
2360
2361
2362
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن