167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • در آن زمان که اميد بقا خيال بود
    خيال روي توام در خيال خواهد بود
  • غنچه در مهد زمرد در تبسم بود و باز
    بلبل شب خيز کارش ناله شبگير بود
  • چنگ در زنجير زلفش چون زدم ديوانه وار
    زير هر مويش دلي ديوانه در زنجير بود
  • من در نياز بودم و اصحاب در نماز
    ليکن نياز من همه عين نماز بود
  • کس در جهان نبود مگر يار من وليک
    گرد جهان بگشتم و او در جهان نبود
  • در چنين وقت که مرغان همه در پروازند
    بي پر و بال اسير قفسي نتوان بود
  • دل در پي او فتاد و او را
    خود در دل تنگ من وطن بود
  • مشنو که چو در گوشه محراب کنم روي
    چشمم همه در گوشه ابروي تو نبود
  • راستي را در سپاهان خوش بود آواز رود
    در ميان باغ کاران يا کنار زنده رود
  • بي فروغ رخ زيباي تو در زلف سياه
    در شب تيره مرا پرتو مهتاب چه سود
  • من اگر در نظر خلق نيايم سهلست
    مست کي در نظر مردم هشيار آيد
  • ما دگر در دهن خلق فتاديم وليک
    چاره نبود زر اگر در دهن گاز آيد
  • در آرزوي کنار تو از ميان بروم
    گهي که وصف ميان تو در ميان آيد
  • شدم خيالي و در هر طرف که مي نگرم
    بجز خيال توام در نظر نمي آيد
  • معبانئي که در آن صورت دلافروزست
    ز من مپرس که آن در بيان نمي آيد
  • نمي رود سخني در ميان او خواجو
    که از فضول کمر در ميان نمي آيد
  • رخ تو در شکن زلف پرشکن ديدم
    اگر چه در شب تار آفتاب نتوان ديد
  • هيچ نقصان نرسد در شرف و قدر شما
    در چنين محنت و خواري اگرم ياد کنيد
  • سوخت در باديه از حسرت آبي خواجو
    زان جگر سوخته در بيت حرم ياد کنيد
  • گنجينه حسنيد که در عقل نگنجيد
    يا چشمه جانيد که در چشم نيائيد
  • حديث جعدش ار در روز نتوان
    مسلسل در شب تاري بگوئيد
  • بيا که حلقه نشينان بزمگاه الست
    زدند بر در دل حلقه در خمار
  • هر گه که در برابر خواجو گذر کني
    صد بار باز در دل تنگش کني گذر
  • نافه را از کمند تو دل در گره
    لعل را از عقيق تو خون در جگر
  • ايکه هر لحظه در خاطرم بگذري
    يک زمان از سر خون ما در گذر