نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
مثنوي معنوي
خر گريزد از خداوند از خري
صاحبش
در
پي ز نيکو گوهري
مصطفي فرمود اگر گويم براست
شرح آن دشمن که
در
جان شماست
نه دلش را تاب ماند
در
نياز
نه تنش را قوت روزه و نماز
همچو بوبکر ربابي تن زنم
دست چون داود
در
آهن زنم
اژدهايي خرس را
در
مي کشيد
شير مردي رفت و فريادش رسيد
چرخ را
در
زير پا آر اي شجاع
بشنو از فوق فلک بانگ سماع
هوي هوي باد و شيرافشان ابر
در
غم ما اند يک ساعت تو صبر
آن فلاني فوق آن سرکش نشست
گرچه
در
صورت به پهلويش نشست
سنگ و آهن زين جهت که سابق است
در
عمل فوقي اين دو لايق است
هر چه
در
پستيست آمد از علا
چشم را سوي بلندي نه هلا
چشم را
در
روشنايي خوي کن
گر نه خفاشي نظر آن سوي کن
سامري وار آن هنر
در
خود چو ديد
او ز موسي از تکبر سر کشيد
سر نخواهي که رود تو پاي باش
در
پناه قطب صاحب راي باش
او توي خود را بجو
در
اوي او
کو و کو گو فاخته شو سوي او
پس دوباره رحمتم آريد هان
چون دو کوري دارم و من
در
ميان
چون سگ اصحاب کهف آن خرس زار
شد ملازم
در
پي آن بردبار
بر تو دل مي لرزدم ز انديشه اي
با چنين خرسي مرو
در
بيشه اي
اين همه گفت و به گوشش
در
نرفت
بدگماني مرد سديست زفت
باز گفتش من عدوي تو نيم
لطف باشد گر بيابي
در
پيم
در
خيال افتاد مرد از جد او
خشمگين شد زود گردانيد رو
صد گمانت بود
در
پيغامبريم
با چنين برهان و اين خلق کريم
چون نبودي بد گمان
در
حق او
چون نهادي سر چنان اي زشت خو
سامريي خود که باشد اي سگان
که خدايي بر تراشد
در
جهان
گاو مي شايد خدايي را بلاف
در
رسولي ام تو چون کردي خلاف
گفت چون از جد و بندم وز جدال
در
دل او پيش مي زايد خيال
مزدحم مي گرديم
در
وقت تنگ
اين نصيحت مي کنم نه از خشم و جنگ
اعميي روشن دل آمد
در
مبند
پند او را ده که حق اوست پند
دزد شب خواهد نه روز اين را بدان
شب نيم روزم که تابم
در
جهان
من چو ميزان خدايم
در
جهان
وا نمايم هر سبک را از گران
گاو را داند خدا گوساله اي
خر خريداري و
در
خور کاله اي
دور از عقل تو اين ديگر مگو
گفت
در
من کرد يک ديوانه رو
ساعتي
در
روي من خوش بنگريد
چشمکم زد آستين من دريد
گرنه جنسيت بدي
در
من ازو
کي رخ آوردي به من آن زشت رو
چون دو کس بر هم زند بي هيچ شک
در
ميانشان هست قدر مشترک
آن حکيمي گفت ديدم هم تکي
در
بيابان زاغ را با لکلکي
در
عجب ماندم بجستم حالشان
تا چه قدر مشترک يابم نشان
آن يکي ماهي که بر پروين زند
وين يکي کرمي که
در
سرگين زيد
بلبلان را جاي مي زيبد چمن
مر جعل را
در
چمين خوشتر وطن
يک رگم زيشان بد و آن را بريد
در
من آن بدرگ کجا خواهد رسيد
وانک حق را ساخت
در
پيمان سند
تن کند چون تار و گرد او تند
در
عيادت رفتن تو فايده ست
فايده آن باز با تو عايده ست
چونک گنجي هست
در
عالم مرنج
هيچ ويران را مدان خالي ز گنج
باز فرمودش که
در
رنجوريم
چون نپرسيدي تو از روي کرم
باغباني چون نظر
در
باغ کرد
ديد چون دزدان بباغ خود سه مرد
بر
در
خانه بگو قيماز را
تا بيارد آن رقاق و قاز را
هر که باشد از زنا و زانيان
اين برد ظن
در
حق ربانيان
خواند افسونها شنيد آن را فقيه
در
پيش رفت آن ستمکار سفيه
پاي دار اکنون که ماندي فرد و کم
چون دهل شو زخم مي خور
در
شکم
اين چنين رخصت بخواندي
در
وسيط
يا بدست اين مساله اندر محيط
در
عيادت شد رسول بي نديد
آن صحابي را بحال نزع ديد
صفحه قبل
1
...
2355
2356
2357
2358
2359
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن