167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سلمان ساوجي

  • اي ديده پي بلاي دل مي پوئي
    در آب بلاي دل، بلا مي جوئي
  • گر زآنکه بدين شاهدي و شيريني
    در خود نگري، بروز من بنشيني
  • منگر به جمال خويشتن، ورنگري
    در آينه، هر چه بيني از خود بيني
  • فراقنامه ساوجي

  • به بوئي که در نافه افزون کند
    بسي آهوان را جگر خون کند
  • صدف تا کند دانه در پديد
    بسي شور و تلخش ببايد چشيد
  • مگس خواست حلوائي از خوان او
    عسل آيتي گشت در شان او
  • نمي گنجد او در تمناي تو
    تو او را بجو کوست جوياي تو
  • تفاوت مر اين هر دو را در ميان
    فزون از زمين است تا آسمان
  • کنون مي روم کيسه پرداخته
    همه سود و سرمايه در باخته
  • در آن دم که جان عزم رفتن کند،
    ز سوداي جان مرغ دل پر زند،
  • ندارم بغير از تو فرياد رس
    الهي در آن دم به فرياد رس
  • فرو مانده ام سخت در کار خويش
    سيه رويم از کار و کردار خويش
  • به پيرانسر ار چه گنه مي کنم
    وليکن در رحمتت مي زنم
  • بلند آفتاب مبارک نظر
    که او راست در هر دو عالم اثر
  • بر آفاق گسترده ظل هماي
    در آن سايه آسوده خلق خداي
  • ز يکسوي ظلم است و يکسو امان
    چو سدي است شمشير او در ميان
  • نبيند شبيهش بصر جز به خواب
    نيابد نظيرش نظر جز در آب
  • گر از کوه پرسي که در بحر و بر
    که زيبد که بندند پيشش کمر؟
  • زهي در تن مملکت جاودان
    وجود تو چون جان و حکمت روان
  • قلم کرد تزوير در عهد شاه
    بريدش زبان، کرد رويش سياه
  • که ايزد تو را بخشش و داد داد
    به من در ازل جور و بيداد داد
  • جواني است سرمايه اي بس عزيز
    به بازي چو در من نبازي تو نيز
  • کنون سالم از شصت و يک درگذشت
    بساط نشاطم جهان در نوشت
  • نشيند به جاي سمن زار برف
    چو گل در هوايت شود عمر صرف
  • چه مي شايد از جرعه انگيختن؟
    که در خاک مي بايدش ريختن