نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
مثنوي معنوي
هست بر سمع و بصر مهر خدا
در
حجب بس صورتست و بس صدا
چشم را اي چاره جو
در
لامکان
هين بنه چون چشم کشته سوي جان
کارگاه صنع حق چون نيستيست
جز معطل
در
جهان هست کيست
برده اي از خويش و پيوند و سرشت
کرده اي
در
چشم او هر خوب زشت
عشق او پيدا و معشوقش نهان
يار بيرون فتنه او
در
جهان
چون زراندودست خوبي
در
بشر
ورنه چون شد شاهد تر پيره خر
پشت خر دکان و مال و مکسبست
در
قلبت مايه صد قالبست
بار صبر و شکر او را بردنيست
خواه
در
صد سال و خواهي سي و بيست
طمع خامست آن مخور خام اي پسر
خام خوردن علت آرد
در
بشر
کسب کردن گنج را مانع کيست
پا مکش از کار آن خود
در
پيست
کان منافق
در
اگر گفتن بمرد
وز اگر گفتن بجز حسرت نبرد
گفت آري پهلوي ياران بهست
ليک اي جان
در
اگر نتوان نشست
لاجرم مي خواست تبديل قدر
تا قضا را باز گرداند ز
در
تا که موسي نبي نايد برون
کرد
در
گردن هزاران ظلم و خون
نفس تست آن مادر بد خاصيت
که فساد اوست
در
هر ناحيت
نفس کشتي باز رستي ز اعتذار
کس ترا دشمن نماند
در
ديار
در
حقيقت ره زن جان خودند
راه عقل و جان خود را خود زدند
ور برد کفشت مرو
در
سنگ لاخ
ور دو شاخستت مشو تو چار شاخ
تو حسودي کز فلان من کمترم
مي فزايد کمتري
در
اخترم
آن بليس از ننگ و عار کمتري
خويش را افکند
در
صد ابتري
من نديدم
در
جهان جست و جو
هيچ اهليت به از خوي نکو
انبيا را واسطه زان کرد حق
تا پديد آيد حسدها
در
قلق
وانک زين قنديل کم مشکات ماست
نور را
در
مرتبه ترتيبهاست
حاجب آتش بود بي واسطه
در
دل آتش رود بي رابطه
واسطه ديگي بود يا تابه اي
همچو پا را
در
روش پاتابه اي
يا مکاني
در
ميان تا آن هوا
مي شود سوزان و مي آرد بما
پاي کژ را کفش کژ بهتر بود
مر گدا را دستگه بر
در
بود
آدمي مخفيست
در
زير زبان
اين زبان پرده ست بر درگاه جان
چونک بادي پرده را
در
هم کشيد
سر صحن خانه شد بر ما پديد
چشم کژ کردي دو ديدي قرص ماه
چون سؤالست اين نظر
در
اشتباه
راست گردان چشم را
در
ماهتاب
تا يکي بيني تو مه را نک جواب
ز آتش ار علمت يقين شد از سخن
پختگي جو
در
يقين منزل مکن
گوش چون نافذ بود ديده شود
ورنه قل
در
گوش پيچيده شود
چون بيامد آن دوم
در
پيش شاه
بود او گنده دهان دندان سياه
وين دگر را گفت خه تو زيرکي
صد غلامي
در
حقيقت نه يکي
راست گويي
در
نهادش خلقتيست
هرچه گويد من نگويم آن تهيست
گفت پيغامبر که هر که از يقين
داند او پاداش خود
در
يوم دين
بخل ناديدن بود اعواض را
شاد دارد ديد
در
خواض را
عيب ديگر اين که خودبين نيست او
هست او
در
هستي خود عيب جو
نوح از آن گوهر که برخوردار بود
در
هواي بحر جان دربار بود
جان ابراهيم از آن انوار زفت
بي حذر
در
شعله هاي نار رفت
در
قضا يعقوب چون بنهاد سر
چشم روشن کرد از بوي پسر
يوسف مه رو چو ديد آن آفتاب
شد چنان بيدار
در
تعبير خواب
چون محمد يافت آن ملک و نعيم
قرص مه را کرد او
در
دم دو نيم
چون ز رويش مرتضي شد درفشان
گشت او شير خدا
در
مرج جان
تو چه داري و چه حاصل کرده اي
از تک دريا چه
در
آورده اي
در
لحد کين چشم را خاک آگند
هست آنچ گور را روشن کند
بنگر اندر خانه و کاشانه ها
در
مهندس بود چون افسانه ها
جمله اجزاي جهان را بي غرض
در
نگر حاصل نشد جز از عرض
بنده ات چون خدمت شايسته کرد
آن عرض ني خلعتي شد
در
نبرد
صفحه قبل
1
...
2351
2352
2353
2354
2355
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن