167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سلمان ساوجي

  • آفتاب کبريا درياي در لافتي
    فخر آل مصطفي مخصوص نص هل اتي
  • شرع بر مسند نشسته عقل تمکين يافته
    جهل دست و پا شکسته فتنه در زندان اوست
  • هر کجا در علم وحدانيت او جلوه کند
    آستانش لامکان روح الامين دربان اوست
  • اي برابر کرده ايزد با خليلت در وفا
    آيت «يوفون بالنذر» است بر حالت گوا
  • نوح اگر در شکر او عبدا شکورا گفت، گفت
    از برايت سعيکم مشکور اندر هل اتي
  • ور به عزت مصطفي را در ولايت برکشيد
    کرده منزل بهر اعزاز تو نص انما
  • مي کنم اقرار و دارم اعتقاد آنکه نيست
    در ره دين رهبري همچون تو بعد مصطفي
  • قدرتت را شرح در فصل سلاسل خوانده اند
    قوتت را وصف اندر باب خيبر کرده اند
  • اين منم با خضر بعد از مدت راه دراز
    در سواد رحمت تو آب حيوان يافته
  • اين منم در بارگاه مقتداي جن و انس
    با قصور عجز خود را منقب خوان يافته
  • آرزوي مدحتت داريم و در بحري چنان
    با چنين طبعي نه آخر بي حيايي مي کنم
  • در جهان انديشه اي بنياد کردن باطل است
    هيچ بنيادي برين انديشه باطل منه
  • کودکي بس جاهل است اين نفس بازيگوش تو
    شيشه دل در کف اين کودک جاهل منه
  • سالها چون ديده در هر گوشه اي گرديده ام
    جز درون ديده مردم کافرم گرديده ام
  • آفتابا در خم نيل فلک زن جامه را
    خاصه کت همسايه اي چون عيسي مريم نماند
  • روزگارا طاق ايوان فلک در هم شکن
    طاق ايوان گو ممان چون کسري عالم نماند
  • زهره همچون خنک گيسوهاي مشکين باز کرد
    پس بناخن چهره بخراشيد و زاري در گرفت
  • آسمانش تخته تابوت از مينا بساخت
    آفتابش پايه صندوق در گوهر گرفت
  • فرش سلطان چون بگسترد آسمان در عرش نعش
    حامل عرش اندر آمد نعش سلطان درگرفت
  • در عزايت خسروا آيينه مه تار باد
    وز فراقت ناله هاي زير زهره زار باد
  • رايت پيروزي افلاک نيل اندود گشت
    خنجر شنگرفي مريخ در زنگار باد
  • اي ز تخت سلطنت در کنج غاري تخته بند
    تا قيامت صدق صديقت يار غار باد
  • روضه خاکت که دارد تازه سروري در کنار
    از ورود نفحه فردوس پر انوار باد
  • در نعيم امن بود از دولتش خلق جهان
    چشم گيرادت جهانا نعمت سلطان اويس
  • آب اگر در ديده بودي چرخ بي آرام را
    تا ابد بگريستي بر دولت سلطان اويس