167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • چون لبش عکس در قدح فکند
    تاب در جان ساغر اندازد
  • آنکس که دلي دارد جان در رهت افشاند
    وانرا که سري باشد در پات سر اندازد
  • شايد ار ملک جهان در طلبش در بازي
    که دمي صحبت او ملک جهان مي ارزد
  • در بزم درد نوشان زهد و ورع نگنجد
    در عالم حقيقت عيب و هنر نباشد
  • در تاب مرو گر دل گمگشته ما را
    گويند که در حلقه گيسوي تو باشد
  • در وصل حرم کي رسد آنکو ز حرامي
    در باديه و وادي خونخوار بنالد
  • عندليبيست که در باغ نوا مي سازد
    خوش سرائيست که در پرده سرا مي نالد
  • ايدل چو در بتکده در کعبه گشودند
    بشتاب که هنگام عبادات درآمد
  • چونظر در خم ابروي تو کردم
    قامت خويشتنم در نظر آمد
  • تا کشته نشد در غم سوداي تو خواجو
    در معرکه عشق تو پيروز نيامد
  • زنجير دل تافته را در غم و دردم
    گر رشته جانست بهم در گسلاند
  • دل بدست يار و غم در دل بماند
    خارم اندر پاي و پا در گل بماند
  • هر که در عشق پريرويان نيامد در شمار
    عارفانش از حساب عاقلان نشمرده اند
  • در ديده من حسرت رخسار تو تا کي
    در سينه من آتش هجران تو تا چند
  • در هواي لعل در پاشت بدامن سائلان
    هردم از بحرين چشمم لؤلؤ لالا برند
  • بر عرصه حدوث قدم در قدم زنند
    در مجلس وجود شراب از عدم خورند
  • خواجو چو زير خاک شود در هواي تو
    از سوز سينه آتش دل در کفن زند
  • نور رويت تاب در شمع شبستان افکند
    اشکم آتش در دل لعل بدخشان افکند
  • صوفي صافي گر از لعل تو جامي در کشد
    خويشتن را در ميان مي پرستان افکند
  • درج ياقوت گهر پوشت چو گردد در فشان
    از تحير خون دل در جان مرجان افکند
  • گر در آن صورت زيبا نگرد صورتگر
    قلم از حيرت رويش ز بنان در فکند
  • بشکرخنده در آور نه يقين مي دانم
    که دهان تو يقين را بگمان در فکند
  • جادوي چشمش قلم در سحر بابل مي کشد
    سبزي خطش سزا در دامن گل مي کند
  • آنکه در حلقه زلفش دل ما در بندست
    چه خبر دارد از آنها که گرفتارانند
  • پاي کوبان در سراندازي چو سربازي کنند
    پاي در نه تا سرافرازان سرافرازي کنند