نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.
ديوان سلمان ساوجي
از شاخ اميد بر کسي خورد
کز خويش بريد و
در
تو پيوست
يک شب دل من به زلف او بود
گم کرد
در
آن شب سيه راه
يار از دم آتشين دمي گرم
زد بر من و
در
گرفت ناگاه
تو گنج دو عالمي از آن رو
کردند به خاک
در
نهانت
از توست صلات
در
حق ما
وز ما صلوات بر روانت
رفت آتش کفر پارس بر باد
شد آب سياه ساوه
در
خاک
مهر و فلک است از برايت
ملک و ملک است
در
پناهت
در
عين سفيدي و سياهي
ذات تو خرد چو نور ديده
اي بر خردت هزار توجيح
در
دست تو سنگ کرده تسبيح
اي هفت فلک به رسم درخواست
حلقه شده بر
در
سرايت
آورده ام اين ثنا و دارم
در
خواه ز حضرتت دعايي
تا
در
رأفت گشاد راه حوادث ببست
چون کمر کين ببست برج دو پيکر گشاد
مفردي از خيل اوست آنکه به تنها شبي
از طرف باختر تا
در
خاور گشاد
قامت رعناي خويش کرد نگه زير زلف
فتنه و آشوب
در
عالم بالا فکند
مصلحت من نهاد دل همه
در
دامنش
رفت و علي رغم من آن همه دريا فکند
در
غم هجرم جهان سوخت و راضي شدم
گر به غمم مي شود کار جهان ساخته
تا ز
در
طالعش کسب سعادت کند
کرده گرو مشتري خامه به بازار اوست
حکمت اگر پاي
در
پشت سپهر آورد
خنگ فلک بر زمين بس که بمالد شکم
طره از چهره براند از که آن زلف سياه
در
سپيدي عذار تو اثر پيدا کرد
روز رخسار تو تا با شب زلفت بنشست
در
جهان قاعده شام و سحر پيدا کرد
چرخ پيروزه وش حلقه صفت چون لؤلؤ
حلقه
در
گوش، کمين هندوي لالاي تو باد
دوستان روز وداع است فغان
در
گيريد
دل به يکبارگي از جان و جهان برگيريد
شمع خورشيد به آه سحري بنشانيد
وز تف سوز جگر بار دگر
در
گيريد
مردم چشم جهان رفته به خواب است ز اشک
خوابگاهش همه
در
گوهر احمر گيريد
حاجيان بر صف کعبه سيه
در
پوشيد
تا قيامت همه فرياد و علي الله کنيد
صفحه قبل
1
...
2346
2347
2348
2349
2350
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن