167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان سلمان ساوجي

  • جان خود را عزيز مي داريم
    که تو را جاي کرده در جانيم
  • ز آب رز شربتي بساز حکيم
    که در آن شربت است صحت ما
  • سرما شد ز کوي دوست بلند
    در سر کوي اوست دولت ما
  • ملک هر دو جهان به خاشاکي
    در نيايد به چشم همت ما
  • عارفان در نعيم آب رزند
    وه چه خوش نعمتي است نعمت ما
  • در صبوحي که جام مي خندد
    صبح را گو بر آفتاب مخند
  • گر برندم به حشر با رندان
    تا در آتش نهند همچو سپند
  • وعظ و افسانه در نمي گيرد
    پيش ما اين حديث کمتر گو
  • عود را گو شمال چند دهي
    سخن خوش به گوش او در گو
  • مي پرستان نگر که در معني
    سر فرازند و پاي برجايند
  • از کمند تو سر نمي پيچم
    چه کنم چون فتاد در گردن
  • دست در دامنت زديم چو گرد
    بر ميفشان به خاکيان دامن
  • در دل من خيالت آمد و گفت
    ليس في الدار غيرها ديار
  • آنچنان شعر من به دولت شاه
    در مزاج زمانه کرده اثر
  • هر چيز که غير عشق بيند
    در مذهب ماست از مناهي
  • غم بر دل من چو در زد آتش
    اي پير مغان چه مي زني تن
  • آن دردي سال خورد پيش آر
    کو پير من است در همه فن
  • پيري ز پي صفاي باطن
    يک چند نشسته در بن دن
  • سر دو جهان نموده ما را
    در جام جهان نما معين
  • اين است دو کون جمع ليکن
    مقصود يکي است در ميانه
  • از خاک در توام مکن دور
    زنهار که خاک من هم آنجاست
  • از مهر تو ماه بي خور و خواب
    در کوي تو عقل بي سر و پاست
  • آن روز که خاک ما شود گرد
    مشکل ز در تو بر توان خاست
  • اي چشم تو را به گوشه ها در
    افتاده هزار مست و بيمار
  • سوداي دو سنبل تو در چين
    بر هم زده حلقه هاي بازار