167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سلمان ساوجي

  • در طبيعت گر نهد از لفظ عذبت خاصيت
    نيش زهر افشان عقرب نوش زنبوري دهد
  • سوار همت تو گوي جاه در ميدان
    ببردي از خم چوگان چرخ بربايد
  • چو پاي صبر کشد در گليم درويشي
    سحر تجرد او ترک آسمان سايد
  • اي وزيري که دلت همت اگر در بندد
    گره عقده ز ابروي فلک بگشايد
  • در زمان قلمت زهره ندارد بهرام
    که زبان و لب شمشير به خون آلايد
  • دوش ماه از در خورشيد چراغي طلبيد
    گفت پروانه دستوري او مي بايد
  • موکب عزم همايون تو لاينصرف است
    فتح در موضع کسرش اگر آيد شايد
  • بر جهان سايه انصاف تو باقي بادا
    تا جهان در کنف عدل تو مي آسايد
  • نماند در همه آفاق ذره اي که درو
    ز آفتاب دلت پرتو عطا نرسيد
  • خدايگانا در غيبت آنچه فرمودي
    به ما رسيد هماندم ولي به ما نرسيد
  • روز و شب کايشان دولالايند بر درگاه تو
    در سراي خويششان چون عنبر و کافور دار
  • در پناه رايتت خلق جهان آسوده اند
    رايت تو را الهي جاودان منصور دار
  • دوم که چون شمري بندگان مخلص را
    مرا به اسم غلامي در آوري به شمار
  • تو آفتابي و ايشان چو ذره در نظرت
    ز حالشان نظر تربيت دريغ مدار
  • ستارگان همه در گرد شند برگردون
    گرفت نيست بران جمع جز که برمه و خور
  • پريرروز به حمام در فقيري را
    به فحش و زجر فرو شست خواجه مغرور
  • نفاذ تير بيان تو در مجاري فکر
    چو گوش هاي کمان کرده پرز زه لب تير
  • ز عشق خط روان مسلسل قلمت
    نسيم آب روان را کشيده در زنجير
  • کنون در آينه راي عالم آرايت
    ببين که کار مرا چيست صورت تدبير
  • سرکشي در عشقبازي مي کني
    رو که بر عاشق حرام است اين معاش
  • که در ايام دولت تو کسي
    که دعاي تو باشد او را فرض
  • زين تحسر بماند در دندان
    لب و دست نگين و تيغ دريغ
  • خلقت ز رشک در جگر مشک کرد خون
    قهرت ز سهم از رخ مريخ برد رنگ
  • پيش ارباب زمان مي نروي از چه سبب
    بهر قوتي که گزيرت نبود در همه حال
  • هميشه تا بود اقبال و مملکت بادا
    در تو قبله ملک و مقبل اقبال