167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

مثنوي معنوي

  • در هر آن کاري که ميلستت بدان
    قدرت خود را همي بيني عيان
  • زانک هر مرغي بسوي جنس خويش
    مي پرد او در پس و جان پيش پيش
  • روي در ديوار کن تنها نشين
    وز وجود خويش هم خلوت گزين
  • هر اميري را چنين گفت او جدا
    نيست نايب جز تو در دين خدا
  • بعد از آن چل روز ديگر در ببست
    خويش کشت و از وجود خود برست
  • خلق چندان جمع شد بر گور او
    مو کنان جامه دران در شور او
  • چون خدا اندر نيايد در عيان
    نايب حق اند اين پيغامبران
  • چون به صورت بنگري چشم تو دوست
    تو به نورش در نگر کز چشم رست
  • نور هر دو چشم نتوان فرق کرد
    چونک در نورش نظر انداخت مرد
  • ده چراغ ار حاضر آيد در مکان
    هر يکي باشد بصورت غير آن
  • زين سبب من تيغ کردم در غلاف
    تا که کژخواني نخواند برخلاف
  • آن امير ديگر آمد از کمين
    دعوي او در خلافت بد همين
  • جان بي معني درين تن بي خلاف
    هست همچون تيغ چوبين در غلاف
  • تيغ چوبين را مبر در کارزار
    بنگر اول تا نگردد کار زار
  • اي مبارک خنده اش کو از دهان
    مي نمايد دل چو در از درج جان
  • ايمن از شر اميران و وزير
    در پناه نام احمد مستجير
  • يک شه ديگر ز نسل آن جهود
    در هلاک قوم عيسي رو نمود
  • تا قيامت هرکه جنس آن بدان
    در وجود آيد بود رويش بدان
  • رگ رگست اين آب شيرين و آب شور
    در خلايق مي رود تا نفخ صور
  • طالعش گر زهره باشد در طرب
    ميل کلي دارد و عشق و طلب
  • راسخان در تاب انوار خدا
    نه به هم پيوسته نه از هم جدا
  • هر که باشد طالع او زان نجوم
    نفس او کفار سوزد در رجوم
  • کانک اين بت را سجود آرد برست
    ور نيارد در دل آتش نشست
  • بت سياهابه ست در کوزه نهان
    نفس مر آب سيه را چشمه دان
  • صورت نفس ار بجويي اي پسر
    قصه دوزخ بخوان با هفت در
  • هر نفس مکري و در هر مکر زان
    غرقه صد فرعون با فرعونيان
  • در خداي موسي و موسي گريز
    آب ايمان را ز فرعوني مريز
  • اندر آ اي مادر اينجا من خوشم
    گر چه در صورت ميان آتشم
  • اندر آ اسرار ابراهيم بين
    کو در آتش يافت سرو و ياسمين
  • چون بزادم رستم از زندان تنگ
    در جهان خوش هواي خوب رنگ
  • تا چنان شد کان عوانان خلق را
    منع مي کردند کآتش در ميا
  • کاندر ايمان خلق عاشق تر شدند
    در فناي جسم صادق تر شدند
  • ور خدا خواهد که پوشد عيب کس
    کم زند در عيب معيوبان نفس
  • پيش حق آتش هميشه در قيام
    همچو عاشق روز و شب پيچان مدام
  • اين رسنهاي سببها در جهان
    هان و هان زين چرخ سرگردان مدان
  • هيچ گرگي در نرفتي اندر آن
    گوسفندي هم نگشتي زان نشان
  • خاک قارون را چو فرمان در رسيد
    با زر و تختش به قعر خود کشيد
  • ناصحان را دست بست و بند کرد
    ظلم را پيوند در پيوند کرد
  • آبها در حوض اگر زندانيست
    باد نشفش مي کند کار کانيست
  • تشنه را گر ذوق آيد از سراب
    چون رسد در وي گريزد جويد آب
  • مفلسان هم خوش شوند از زر قلب
    ليک آن رسوا شود در دار ضرب
  • طايفه نخچير در وادي خوش
    بودشان از شير دايم کش مکش
  • بس که آن شير از کمين مي در ربود
    آن چرا بر جمله ناخوش گشته بود
  • در حذر شوريدن شور و شرست
    رو توکل کن توکل بهترست
  • رمز الکاسب حبيب الله شنو
    از توکل در سبب کاهل مشو
  • در ببست و دشمن اندر خانه بود
    حيله فرعون زين افسانه بود
  • ديده ما چون بسي علت دروست
    رو فنا کن ديد خود در ديد دوست
  • چون اشارتهاش را بر جان نهي
    در وفاي آن اشارت جان دهي
  • زانک بي شکري بود شوم و شنار
    مي برد بي شکر را در قعر نار
  • گر توکل مي کني در کار کن
    کشت کن پس تکيه بر جبار کن