نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.
ديوان سلمان ساوجي
بي نوايم غزلي نوبنواز اي سلمان
در
خمارم قدحي نو زخم آراي ساقي!
اي شهسوار خوبان، يکدم به من فرود آي
بردن عنان ز دستم، پا
در
رکاب تاکي؟
خوفم مده که سلمان،
در
غم تو را بسوزم
پروانه را ز آتش، دادن نهيب تاکي؟
نه
در
کوي تو مي يابم مجالي
نه مي بينم وصالت هر به سالي
بد نام ابد کردم، خود را و نمي دانم
در
نامه اهل دل، نيکوتر ازين نامي
ديوانه دلي دارم، کآرام نمي گيرد
جز بر
در
خماري، يا پيش دلآرامي
هم نيستي که دارد، ملک فنا بقايي
هم درد چون ندارد
در
دو دوا دوامي؟
شوريدگي ما را، منکر باش زاهد
چون نيست کار ما را،
در
دست ما زمامي
درياي عشق
در
دل ما جوش مي زند
ز آنجا سحاب ديده ما مي کشد نمي
زان پيش روي بر
در
او داشتم که داشت
روي زمين غباري و پشت فلک خمي
سلمان مگوي راز دل الا به خود که نيست
در
زير پرده فلک امروز محرمي
تو دوري و من
در
فراق تو زنده
زهي سست عهد و زهي سخت جاني!
نه آنم که بر تابم از تو عنان را
ازين
در
گرم صدره از پيش راني
برآنم که
در
خدمتت بگذرانم
دو روزي که باقي است زين زندگاني
صبا چون نيست امکان تصرف
در
سر کويش
نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنباني!
عهد جواني من، بگذشت
در
فراقت
بازآي تا ببويت، باز آيدم جواني
گويي چو نامه سلمان، مي پيچد از فراقت
در
خويشتن چه باشد، باري گرش بخواني؟
اي رهروان عشق چو پرگار دورها
گرديده
در
پي تو به نعلين آهني
امروز خاک پاي سگ دوست شد کسي
کوکرد
در
جهان سري و دوش گردني
اي باد اگر رهت ندهد پرده دار دوست
خود را چو آفتاب ز روزن
در
افکني
در
حلقه هاي زلف خود آتش فروختي
وين از براي گرمي بازار مي کني
گفتم: خيال وصلت گفتا: بخواب ببيني
گفتم: مثال قدت گفتا:
در
آب بيني
گفتم: خواب ديدن زلفت چگونه باشد؟
گفتا: که خويشتن را
در
پيچ و تاب بيني
گفتم: که روي خوبت بنماي تا ببينم
گفتا: که
در
دل شب چون آفتاب بيني؟
گفتم: خراب گشتم
در
دور چشم مستت
گفتا: که هر چه بيني مست و خراب بيني
صفحه قبل
1
...
2337
2338
2339
2340
2341
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن