نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان سلمان ساوجي
در
درونم بجز از دوست دگر چيزي نيست
يوسفم اوست من آلوده به خون پيرهنم
جان چه دارد که نثار ره جانان سازم؟
يا سر چيست که
در
پاي عزيزش فکنم؟
هميشه نرگس مست تو را بيمار مي بينم
ولي
در
عين بيماريش مردمدار مي بينم
در
مسلماني روا باشد که خود يکبارگي
من خراب چشم مست نامسلمانت شوم
افکنده ايم بار سر از دوش
در
رهت
خود را بدين طريق سبکبار کرده ايم
در
حضور ما نمي گنجد گراني جز قدح
راستي ما از حضور اين گران آسوده ايم
چند گويند رقيبان به غريبان فقير
که گدايان برويد از
در
ما، هان رفتيم
ما چو آب گذران
در
قدم سرو سهي
سر نهاديم خروشنده و گريان رفتيم
در
راه غمت کرده ز سر پاي بپويم
ور دست دهد، ترک سر و پاي بگويم
در
بحر غم عشق که پاياب ندارد
غوصي کنم آن گوهر ناياب بجويم
در
گوشه هاي چشمت جان جاي کرد جانا
زيرا نيافت بهتر زان گوشه هيچ جا جان
در
خلوت وصالت، سلمان چگونه گنجد؟
سلمان تنست و آنجا جاي دلست يا جان
مرا اي لعبت ساقي ز جام لعل شيرينت
بده کامي که
در
تلخي سرآمد عمر ميخواران
بهر يک موي چون سلمان گرفتاريست
در
بندت
گرفتارت کند ترسم، شبي آه گرفتاران
چون نمايد روي زيبا فتنه ها بيني درين
درگشايد چشم جادو پرده ها يابي
در
آن
زلفت به سر اندازي، درباخت بسي سرها
يا رب سرش آويزان،
در
پاي دل سلمان
چند کردن روي
در
مشتي پريشان همچو زلف
زان سبب مجموع را خاطر پريشان داشتن
خيال خود همه بايد، ز سر به
در
کردن
دگر به عالم سوداي او گذر کردن
به منزلي که نباشد حبيب اگر باشد
سواد ديده نبايد،
در
آن نظر کردن
فرو مکش سخن موي
در
ميان اي دل!
چه لازمست سخن را درازتر کردن
ندارم تاب سوداي کمند زلف مه رويان
ولي اکنون چه تدبيرست چون افتاده
در
گردن
تا زلعل آتشين بر ما فشاند جرعه اي
سالها خاک
در
خمار مي بايد شدن
گم کرده ايم خود را، راهي نماي مطرب!
باشد مگر بدان ره،
در
خود توان رسيدن
مفتاح فتوح از
در
ميخانه طلب کن
کام دو جهان از لب جانانه طلب کن
آن يار که
در
صومعه جستي و نديدي
باشد که توان يافت به ميخانه طلب کن
صفحه قبل
1
...
2334
2335
2336
2337
2338
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن