نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان اشعار منصور حلاج
چون تو اظهار خويشتن کردي
در
دل خسته نقش بست از تو
در
قيود صور مباش حسين
تا رسد سر اين سخن بظهور
تا تو خورشيدوش همي تابي
ما چو ذرات
در
هواي توايم
قاصريم از اداي شکر هنوز
روز و شب گر چه
در
ثناي توايم
کي بساحل رسد دلم هيهات
در
چنين بحر بي کرانه عشق
گر چه
در
پرده هاي شکل و صور
دوست مستور چون هيولا شد
چون
در
آن آستانه ره يابند
آستين بر دو عالم افشانند
دل ز غيرت بغير او ندهند
خود جز و
در
جهان نميدانند
در
رخ ساقئي که ميداني
سالها شد که مست و حيرانند
عقل بيگانه است
در
ره عشق
شرح اين نکته آشنا داند
در
بلا هر که سوزد و سازد
حال اين زار مبتلا داند
هست احول کسي که
در
ره عشق
عاشقان را ز حق جدا داند
هر که
در
راه عشق صادق نيست
مطلع بر چنين دقايق نيست
بت بود غير دوست
در
ره عشق
بت پرستيدن از تو لايق نيست
هر که يکذره غير مي بيند
در
ره عشق جز منافق نيست
بگذر از بار نامه هستي
تا
در
آن بارگاه يابي بار
دفتر درد عشق را کافي ست
در
هدايه مجو روايت عشق
هيچ عاشق کنار دوست نيافت
عشق تا
در
ميان نشد پيدا
تا جهان است فتنه اي چون عشق
در
زمين و زمان نشد پيدا
تا حسين از حديث عشق نگفت
در
بر اين و آن نشد پيدا
بفراقم مکش که
در
قدمت
گر بميرم ز مردنم غم نيست
در
بيان صفات خويش اي عشق
هم تو برگو که تو بجاي مني
دل شوريده هر چه ميطلبيد
دارد آن جمله
در
کنار امروز
در
خرابات عشق هست حسين
مست آن چشم پر خمار امروز
عشق
در
ملک دل چو سلطان شد
شحنه عقل از ميانه بجست
چون گشادم سر جريده عشق
در
دلم نقش اين حديث به بست
اي ساقي اهل عشق برخيز
در
جام صفا مي وفا ريز
بر آتش ما بريز آبي
هر دم چه دمي
در
آتش تيز
در
ده قدحي ز باده عشق
تا وا رهم از کتابخانه
شد غرق عرق گل اي سمنبر
از شرم تو
در
گلابخانه
ايساقي اهل درد
در
ده
زان مي که ز هستيم کند دور
آمد مي عشق باز
در
جوش
اي رند بيا و باده مينوش
در
ميکده با مهي که داني
مينوش شراب و پند منيوش
با يار چو خلوتي گزيديم
در
بر رخ غير او به بستيم
خواهيم نشست
در
خرابات
صد طعنه ز اهل زهد گو باش
بيگانه شدم ز خويش و ديدم
در
نقش وجود خويش نقاش
تو بنده خود شمار ما را
هر چند که ما نه
در
شماريم
چون از پي جرعه اي از اين مي
عمري است که ما
در
انتظاريم
عالم ز تو ظاهر است ليکن
در
عين ظهور خود نهاني
اي
در
يتيم از چه بحري
وي لعل مذاب از چه کاني
الا اي گوهر بحر مصفا
که
در
عالم توئي پنهان و پيدا
ز هر آئينه ديداري نمودي
بهر چشمي
در
او کردي تماشا
جهان آسوده
در
کتم عدم بود
برآوردي ز عالم شور و غوغا
وليکن عاشقان با ديده دوست
جهان گم ديده
در
نور تجلا
منم معذور اي عشق ار بگويم
چو چشمم گشت
در
نور تو بينا
که
در
عالم نمي بينم بجز يار
و ما في الدار غيرالله ديار
خزينه خانه اسم و صفت را
چو
در
بگشاد و خلق کون بنواخت
شهنشه را
در
اين جلباب صورت
بوحدت هيچکس چون يار نشناخت
در
اين عالم براي سلب روپوش
ز عشق آوازه يغما درانداخت
حسين آن ديد و
در
ميدان معني
سمند بادپا زينگونه ميتاخت
صفحه قبل
1
...
2333
2334
2335
2336
2337
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن