نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
ديوان سلمان ساوجي
من هيچ اگر ندارم، زان نيست هيچ ننگم
بس نيست اينکه
در
سر، سوداي يار دارم
مي رود
در
لب چون آب حياتت سخنم
چه عجب باشد اگر من سخني تر دارم؟
گفته اي
در
قدم من گهر انداز به چشم
اينک از بهر قدمهاي تو گوهر دارم
از دست رقيبان نروم، ور برود سر
من خاک
در
دوست به دشمن نگذارم
بر خاک درش ميرم و چون خاک شوم من
زان
در
نتوانند برانگيخت غبارم
در
نامه چو نامت نبود نامه نخواهم
و آن دم که به يادت نزنم دم نشمارم
در
نامه همه شرح فراق تو، نويسم
بر ديده همه نقش خيال تو نگارم
چشمان سياه تو به اول نظرم مست
کردند و بکشتند
در
آخر به خمارم
هست سوداي ورع
در
سر سلمان ليکن
حلقه زلف بتان مي شکند بازارم
در
مقامي که شهيدان غمت را طلبند
من به خون غرقه کفن رقص کنان برخيزم
در
ميان من و تو هيچ نماندست حجاب
ور حجابي است بگو تا زميان برخيزم
چنان بر صورت شيرين من بيچاره مفتونم
که
در
خاطر نمي گنجد خيال ملک پرويزم
نه جاي آنکه
در
کوي وصال يار بنشينم
نه پاي آنکه از دست فراق يار بگريزم
ز چندين گفته سلمان يکي
در
گوش کن باري
نه از گوهر کمست آخر سخنهاي دلاويزم
گر چه دلم شکستي،
در
زلف خويش بستي
مرغ شکسته بالم ليکن خجسته فالم
تو مي روي و برآنم که
در
پي تو برانم
وليک گردش گردون گرفته است عنانم
مرا ز پاي
در
آورد دستبرد فراقت
به سر به خدمتت آيم به پاي اگر نتوانم
گر امشب صبحدم سردي کند
در
مجلس گرمم
به آه سينه برخيزم چراغ صبح بنشانم
نه پاي عزم و نه جاي نشست
در
منزل
بمانده ام ره بيرون شدن نمي دانم
در
رسنهاي دو زلف کافرت پيچيده ام
غازيم غازي، به جان خويش بازي مي کنم
جان قلبم لايق بازار سوداي تو نيست
لاجرم
در
بوته دل جان گدازي مي کنم
من خراب مسجد و افتاده سجاده ام
مي روم باشد که خود را
در
خرابات افکنم
ساقي دوران هر آن خون کز گلوي شيشه ريخت
گر بجويي بازيابي خون او
در
گردنم
گر به دوزخ بگذرم کوي مغان باشد رهم
ور به جنت
در
شوم ميخانه باشد مسکنم
بر نواي ناله مستانه ام هر آفتاب
زهره همچون ذره رقصد
در
هواي روزنم
صفحه قبل
1
...
2333
2334
2335
2336
2337
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن