نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان سلمان ساوجي
به مشتاقان خود وقتي که لطفش نامه فرمايد
چه باشد نام درويشي اگر
در
نامه گنجاند
گرفت ديده من آب و دل
در
آن آتش
که گر خيال تو آيد کجاش بنشاند
شهسواري که نيامد به همه کون فرود
بر
در
خانه خمار فروش آوردند
ساقيان داروي بيهوشي مي
در
دادند
دل بيهوش مرا باز به هوش آوردند
چشم و ابروي تو از گوشه خود سلمان را
در
خرابات کشان از بن گوش آوردند
بارها کردم من از رندي و قلاشي کنار
بازم اينک
در
ميان شهر، رسوا مي کشند
گفته بودم:
در
کشم دامن ز خوبان، ليک
ناتوانان را به بازوي توانا مي کشند
در
هواي عارضت عنبر همي سايد نسيم
تا بخط عنبرين اوراق را مشحون کند
مي زند خورشيد تابان، بر سر شمشاد تيغ
تا چرا
در
دور قدت سرفرازي مي کند؟
آنها که مقيمان خرابات مغانند
ره جز به
در
خانه خمار ندانند
سر حلقه ارباب طريقت بحقيقت
آن زنده دلانند که
در
ژنده نهانند
تو ز ما فارغي و حلقه به گوشان درت
گوش اميد به
در
، منتظر فرمانند
نيست
در
ديده عشاق ز خون جاي دلي
جاي آن است که بر چشم خودت بنشانند
با همه بيدليم
در
صف عشقت کس نيست
مرد سلمان ز کساني که درين ميدانند
بلبلان
در
سحر و شام به آواز بلند
صفت قامت آن سرو گل اندام کنند
نديم چشمم از آن است چشم مخمورت
که
در
زجاجي چشمم شراب مي بيند
دوشم آن گلچهره
در
آغوش بود
حبذا وقتي که ما را دوش بود
از خروش ما فلک بد
در
خروش
تا خروس صبحدم خاموش بود
گفتم: که بسي جام تعب خوردي ازين پيش
گفتا: که شفا
در
قدح باز پسين بود
دي ديده از خيال رخش بازمانده بود
گلگون اشک
در
طلبش گرم رانده بود
در
خط شده ز خال سياه مبارکش
کش نيش لب به طره سلمان نشانده بود
نامسلمان چشم ترکت را نمي دانم چه بود؟
زانکه دايم
در
پي خون مسلماني بود
باد صبا به باغ به بوي تو مي رود
در
گلستان حکايت روي تو مي رود
مشکين دلم از آنکه مرادم به دم سخن
در
طره هاي غاليه بوي تو مي رود
در
شب هجرش ببوي وعده فرداي وصل
حاليا جان مي دهم تا صبح تا فردا شود
صفحه قبل
1
...
2329
2330
2331
2332
2333
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن