نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان اشعار منصور حلاج
بر آرزوي آب زلالي ز وصالت
در
آتش هجران تو محرور توان زيست
نازنينا
در
ره عشقت حسين
پر نيازي محنت اندوزي خوش است
عيد
در
موسم نوروز بسي روح افزاست
روح جانبخش رياحين چمن راحت زاست
اگر اين صومعه با روضه کند دعوي حسن
پيش اهل نظرش از
در
و ديوار گواست
در
پس پرده تو اي دوست جهان ميسوزي
پرده چون برفکني طاقت ديدار که راست
کدام جان گرامي که مبتلاي تو نيست
کدام طاير قدسي که
در
هواي تو نيست
کدام سر نه سراسيمه است
در
قدمت
کدام دل هدف ناوک بلاي تو نيست
وفا نمي طلبم راضيم بجور و جفا
کدام ذوق و نشاطي که
در
جفاي تو نيست
در
آرزوي ديدن رويت همي شود
هر دم ز چشمه هاي دو چشمم روان فرات
گوئي مفرح از
در
و ياقوت ساخته است
از بهر دفع علت سودا دهان دوست
پاشد گه تکلم و پوشد گه سکوت
در
ثمين و عقد گهر را دهان دوست
در
عشق آن پري چه ملامت کني مرا
ديوانه چون ز عقل نصيحت پذير نيست
آزاد بنده که شود پاي بند او
برگشته طالعي که
در
اين دام اسير نيست
دارم ضمير روشن و راي منير از آنک
جز مهر روي دوست مرا
در
ضمير نيست
در
کنج اين خرابه دلم با تو اي پري
ني آرزوي روضه نه سوداي حور داشت
در
حلقه هاي زلف پريشان دلکشت
تا بامداد حلقه دلها حضور داشت
امروز حاسدان تو
در
ماتمند از آنک
با تو حسين دلشده دوشينه سور داشت
در
هوايش بس که ميگريم چو ابر
زاب چشمم خاک هجرانم گرفت
در
دور عشق روي تو ايماهرو نماند
نيش غمي که بر جگر ريش من نرفت
غلام قدرت آنم که از کمال کرم
جمال روي تو
در
غايت جلال انگيخت
حسين اگر چه خيالي شود ز ضعف رواست
چو نقش حسن تو
در
صفحه خيال انگيخت
گر
در
هلاک من بود الحق رضاي دوست
بادم هزار جان گرامي فداي دوست
کبر و ريا گذار که کس با غرور نفس
محرم نگشت
در
حرم کبرياي دوست
بستم
در
سراچه دل را بروي غير
زيرا مقام عامه نشايد سراي دوست
حسين از
در
ما چون نميرود گفتي
کجا رود که گرفتار دام تست اي دوست
بيا که طبع حسين از پي نثار آورد
از آن جواهر غيبي که
در
خزانه اوست
در
اين ديار من از بهر يار معتکفم
وگرنه جان حسين اندرين ديار بسوخت
در
گذشته ز سر هستي موهوم بصدق
همچو مستان رهش برگ عدم ساختني ست
چون بتدبير تو تقدير مبدل نشود
در
بلا سوخته با حکم قدم ساختني ست
من حسينم ز
در
دوست مرانيد مرا
منزل سبط نبي بيت حرم ساختني ست
اگر برد سوي دارالقرار ما را دوست
دلم قرار نگيرد
در
او مگر با دوست
ز دوست ديده بينا بجوي تا بيني
که هست
در
همه کائنات پيدا دوست
سر
در
قدمت باختمي وقت قدومت
گر زانکه سري داشتمي لايق پايت
بقاي عمر
در
اين خاکدان فاني نيست
جهان پر از غم و اميد شادماني نيست
گل مراد از اين آب و گل چه ميجوئي
که
در
رياض جهان بوي کامراني نيست
دوام عيش و بقا ميوه ايست بس شيرين
ولي چه سود که
در
باغ زندگاني نيست
من و آهي و کنجي
در
فراقت
که بي تو غير آهم همنفس نيست
تا بقاي جاودان آرم بدست
در
هواي دوست جان خواهم فشاند
چند از اين ناموس زين پس نقد عمر
جمله
در
پاي مغان خواهم فشاند
عقل بند راه شد از سوز عشق
آتشش
در
خان و مان خواهم فشاند
اين دولت آن عاشق کز روي سرافرازي
جان بر رخت افشاند سر
در
قدمت بازد
چو عاشقان حرم کعبه لقا جويند
قدم چو سست شود
در
رهش بسر پويند
براي غسل که
در
طوف کعبه مسکون است
وجود خويش بخوناب ديده ها شويند
چون نمي زيبد
در
اين گلزار خار همتم
آتشي از سينه افروزم بسوزم خار خود
با حريفان معربد
در
خرابات ازل
از شراب لايزالي جان ما مخمور بود
بود
در
طور فنا مست تجليها حسين
پيش از آندم که حکايات کليم و طور بود
شحنه عقل اگر سر بنهد بر
در
عشق
شحنه را دست ببنديد و بسلطان آريد
قطراتي که از آن بحر
در
اين ابر تن است
نوبهار است بدان بحر گهربار دهيد
چون فنا گشت
در
او هستي موهوم شما
از سر صدق بوحدت همه اقرار دهيد
صيد شاهين غمت تا نشود طاير جان
در
هواي جبروتش طيراني نرسد
صفحه قبل
1
...
2326
2327
2328
2329
2330
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن