167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان فيض کاشاني

  • ميشود ليلم نهار از گردش ليل و نهار
    چرخ گردون روي در بهبود دارد اندکي
  • ميانه گر بتواني گزيد در اخلاق
    ترا رسد که بسرعت ز پل جواز کني
  • چه شاه را حقيقت نموده اند ترا
    هزار حيف اگر روي در مجاز کني
  • ببندي ار در لذات اين جهان بر خود
    بروي خويش دري از بهشت باز کني
  • نيست آگه در جهان جز مست عشق
    با تو دارم اين سخن هشيار هي
  • تا بکي از هر هوا سازي بتي
    محو شو در واحد قهار هي
  • شکر آن در گوشها کوشند (فيض)
    هان مکن اسرار را اظهار هي
  • درآ در بحر عشق اي قطره گم شو
    توئي تا قطره عمان را چه داني
  • شراري در دلت از عشق چون نيست
    تو آتشهاي پنهان را چه داني
  • بگشاي چشم و نور رخ ما عيان ببين
    در پرده خيال تماشا چه ميکني
  • بر دار دل زخويش و در اين بحر غوطه ور
    بر ساحل ايستاده تماشا چه ميکني
  • درد تو بس بودم در دل و جان
    درد تو مايه درمان کسي
  • رحم کن رحم که بگداخت دلم
    در غمت جان کسي جان کسي
  • در سينه اي عشق پنهان چه کردي
    با دل چه کردي با جان چه کردي
  • سامان و سر را در هم شکستي
    بگداختي تن با جان چه کردي
  • سر دادمي گر در محشر آئي
    سوزيدي اعمال ميزان چه کردي
  • با آتش عشق در جنت (فيض)
    گر راه دادي رضوان چه کردي
  • در خرمي گشودي چه جمال خود نمودي
    ره درد و غم ببستي چه شراب ناب دادي
  • تا در دل (فيض) جاي کردي
    مي باردش از کلام خوبي
  • از درکات جحيم با خبر و بي خبر
    در عرفات نعيم سر خوش بنشستمي
  • اي حسن تو جلوه گر ز اسما و صفات
    روي تو نهان در تتق اين جلوات
  • اي فيض غم زيان هر سودت هست
    با اين همه در اميد بهبودت هست
  • کي باشد و کي که با پر و بال فنا
    در عالم لامکان کنم پروازي
  • در گوشه انزوا خزيدن خوش تر
    پيوند ز غير حق بريدن خوشتر
  • دل کردن از انديشه دنيا خالي
    در عاقبت کار رسيدن خوشتر
  • از صحبت خلق سخت دلتنگ شدم
    وز دمها چون آينه در زنگ شدم
  • بس نام نکوي بي مسمي ديدم
    از نام نکوي خويش در ننگ شدم
  • شادم که غمت همره جان خواهد بود
    عشقت با دل در آن جهان خواهد بود
  • گفتي که چرا نميکني در خود سير
    از من خبرت نبود کردم کردم
  • ديدم ديدم که گمرهي تقليد است
    ديدم ديدم که ديد در تجديد است
  • آخر بدر خويش بديدم مقصود
    ديدم ديدم که آخرين در ديدم
  • از لذت عيش اين جهان سرد شدم
    در آرزوي اجل همه درد شدم
  • جز مهر خداي هر چه در دل کشتم
    حاصل اندوه و دانه صد خرمن شد
  • امروز تو را ز تو اگر حق نخريد
    در روز جزا نخواهي ارزيد بمفت
  • در عهد صبي کرد جهالت پستت
    ايام شباب کرد غفلت پستت
  • در حضرت دوستان حق پستي کن
    نزد دشمن بلند شو پست مباش
  • با وصل تو دست در کمر نتوان کرد
    با درد فراق هم بسر نتوان کرد
  • از جلوه حسن دوست در روي نکو
    تعليم طريق عشقبازيست غرض
  • بر سوختگان دست ندارد دوزخ
    با آتش عشق دوست در ساز و مترس
  • در بحث بسي بگفتگو پيچيدم
    بس قشر سخن شنيدم و فهميدم
  • گه در غزلم سخن کشد جانب راز
    گاهي بقصيده ميشود دور و دراز
  • اي (فيض) بسي موعظه گفتي بعبث
    در گوش نکردي درو سفتي بعبث
  • ديوان اشعار منصور حلاج

  • کبر و ريا گذار و قدم در طريق نه
    تا راه باشدت بسر کوي کبريا
  • در راه دوست هستي موهوم تو بلاست
    هان نفي کن بلاي وجود خودت بلا
  • مقصود هفت چرخي و سلطان هشت خلد
    اين پنج نوبه کوفته در دار ملک لا
  • از پنج حس و شش جهت آندم که بگذري
    لا در چهار بالش وحدت کشد ترا
  • عشق است پيشواي تو در راه بيخودي
    پس واگريز از خودي و جوي پيشوا
  • در جان چو سوز عشق نباشد کجا برد
    مشکوة دل ز شعله مصباح دين ضيا
  • تا همچو آفتاب شود بر تو منکشف
    کين مرتضا است نفس محمد در ارتضا
  • با رأي روشنت چه زند ماه آسمان
    در پيش آفتاب چه پرتو دهد سها