167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان سلمان ساوجي

  • در فراقش چيست يا رب زندگاني را سبب
    سخت رويي فلک يا سستي پيمان ما
  • نوبهار و عشق و مستي، خاصه در عهد شباب
    مي کند، بنياد مستوري مستوران، خراب
  • ديگران را هوس جنت اگر مي باشد
    روضه جنت سلمان در توست، از همه باب
  • جمال خود منما، جز به ديده پرآب
    روا مدار، تيمم به خاک، در لب آب
  • در جمال عالم آرايت، سخن
    نيست کان روشن ترست از آفتاب
  • چشمم از لعلت، حکايت مي کند
    مي چکاند راستي، در خوشاب
  • آب، بگذشت از سر سلمان و او
    همچنان وصل تو مي جويد در آب
  • سر جمالت به عقل، در نتوان يافتن
    خود به حقيقت نجست، کس به چراغ، آفتاب
  • دولت ديدار را، ديده ندانست، قدر
    مي طلبد لاجرم، نقش خيالش در آب
  • ساقي مجلس بده! باده که خواهيم رفت
    ما به هواي لبش، در سر مي، چون حباب
  • بديد روي تو را گل فتاد، در آتش
    شنيد بوي تو، وز شرم گشت، گلاب
  • برو اي قافله صبح! مزن دم کآنجا
    افتابي است که در پرده شام است، امشب
  • جان نيايد در نشاط، الا که بر بوي حبيب
    تا گل رنگين نبالد، خوش ننالد عندليب
  • دولت بوسيدن پايش ندارد، هر کسي
    اين سعادت نيست، الا در سر زلف حبيب
  • يک هوسم هست، که در پاي تو
    جان بدهم، کوري چشم رقيب
  • تاز در بسته نگردي ملول
    «نصر من الله و فتح قريب »
  • تن بي جان مرا، در پي خويش
    سايه وار، آن قد و بالا انداخت
  • بوي آن باده مرا از مسجد
    به در دير مسيحا، انداخت
  • عمر در ميکده، سلمان گم کرد
    يافت، زانجا و هم آنجا انداخت
  • به کشتگان رهت، برگذر، به رسم زيارت
    به خستگان غمت، در نگر، به رسم عيادت
  • با خون جگر ساز، دلا! زانکه بريدند
    با خون جگر، ناف تو در روز ولادت
  • در صومعه، عمري به اميد تو نشستم
    کاري نگشاد، از ورع و زهد و عبادت
  • من بعد برآنيم که گرد در خمار
    گرديم و نگرديم، ازين مذهب و عادت
  • تنها نه منم، مست، ز خمخانه عشقت
    کز جرعه جامش، در و ديوار، خراب است
  • زاهد چه دهي پند مرا جامي ازين مي؟
    در کش که دماغ تو، زپندار، خراب است