167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان خواجوي کرماني

  • اي سرو سيمتن صبحست در فکن
    در جام آبگون آن آتش مذاب
  • هر که آرد شرح آب چشم خواجو در قلم
    از سر کلکش بريزد رسته در خوشاب
  • رفت دوشم نفسي ديده گريان در خواب
    ديدم آن نرگس پرفتنه فتان در خواب
  • دوش خواجو چو حريفان همه در خواب شدند
    نشد از زمزمه مرغ سحرخوان در خواب
  • صبحدم چون آسمان در گردش آرد جام زر
    در گمان افتم که خورشيدست يا جام شراب
  • گر بنالم در هواي طلعتش عيبم مکن
    در بهاران نبود از مرغ چمن افغان غريب
  • ديشب آن رند که در حلقه خماران بود
    بزد آهي و در خانه خمار بسوخت
  • متحير نه در آن شکل و شمايل شده ام
    حيرتم در قلم قدرت بيچون خداست
  • آنک دايم در خرابات فنا ساغر کشد
    در هواي چشم مست او دل مخمور ماست
  • تا بر در سراي شما سر نهاده ايم
    اقبال بنده در دولتسراي ماست
  • ز هستي در گذر زيرا که در عشق
    نه هستي شور و مستي هم حجابست
  • اگر دم در کشي عيسي وقتي
    که در راه مسيحا دم حجابست
  • دلا جان در ره جانان حجابست
    غم دل در جهان جان حجابست
  • ز هستي هر چه در چشم تو آيد
    قلم در نقش آن کش کان حجابست
  • مرغ دل من در شکن زلف دلارام
    يا رب چه تذرويست که در چنگ عقابست
  • هر کجا در زمانه دلبنديست
    دل در آن زلف دلگسل بستست
  • مهر رخسار تو در جان من شوريده دل
    همچون ماه چارده در کنج ويران تافتست
  • اي صاحب اجل که روي در قفاي دل
    رخش امل مران که اجل در قفاي تست
  • باز مرغ دل من در گره زلف کژت
    همچو کبکيست که در چنگ عقاب افتادست
  • خرم آن صيد که در قيد تو گشتست اسير
    حبذا دعد که در چنگ رباب افتادست
  • عارضت در شکن طره بدان مي ماند
    کافتابيست که در عقده راس افتادست
  • نرگسش خفته و آوازه در افکنده که مستست
    وندرو باده اثر کرده که در عين خمارست
  • چه آبروي بود بر در تو خواجو را
    که در ره تو چو او خاکسار بسيارست
  • در خواب کرده غمزه که جادوي بابلست
    در تاب کرده طره که هندوي کافرست
  • در جوش کرده چشمه چشمم که قلزمست
    در گوش کرده گفته خواجو که گوهرست