167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

اشتر نامه عطار

  • بيخبر آمد بسوي دامگاه
    هر سوئي ميکرد در آشيانگاه
  • پيش شاه اين شاهباز عالمين
    ميبرد هر لحظه در خافقين
  • بد در اسرائيل صاحب دانشي
    پاکبازي بود با خوش خوانشي
  • ناگهان عيسي درآمد در سخن
    گفت اينجا گاه خاموشي مکن
  • خلوت اينجا بهر اين ميداشتم
    خويشتن را در يقين ميداشتم
  • اين برادرزاد من اندر حرم
    دايما بودي نشسته در برم
  • عم خود را در خوشي بگذاشتي
    لاجرم اين ناخوشي برداشتي
  • دشمن روزست ظلمت در ميان
    دشمن ارض است بيشک آسمان
  • پادشاهان جهان در زير خاک
    جمله پنهان گشته چشمانشان مغاک
  • از عذاب جاودان ايمن شويد
    در بهشت جاودان ساکن شويد
  • در دم آخر بداني اينسخن
    اندرين گفتارها سستي مکن
  • عاقبت درباخت آن نااستوار
    عاقبت در حسرت آمد پايدار
  • هر چه آرد در ضمير خويشتن
    عاقبت گردد اسير خويشتن
  • هست اين صورت گرفتار نفس
    کي بيابد در معاني دسترس
  • پس جهان جاودان بنمايدت
    آنگهي در هيچ جا نگذاردت
  • در معني حقيقي لاجرم
    آن بيابد اندرين درياي غم
  • در ميان چشمه خوردي غوطه
    بسته بد اندر ميانش فوطه
  • در بحر کايناتست مصطفي
    بر همه خلق جهان او پيشوا
  • هم توئي روشن شده بحر يقين
    در تمکين رحمه للعالمين
  • عالمي بيني در آن جوهر نگاه
    ميکند آنرا بشيدائي نگاه
  • زر ندارم مال دنيا نيستم
    در طلبکاري عقبي نيستم
  • گر بيايي جوهر او عاشقي
    در کمال عشق جانان لايقي
  • جوهر ذاتست بيشک در صفات
    اندرين دريا بود آب حيات
  • کل دنيا چون خيالي آمدست
    در بر وحدت محالي آمدست
  • بگسلانيدي صورها اوستاد
    پس بدادي هم در آن ساعت بباد
  • جملگي در ماجراي خويشتن
    جملگي اندر بلاي خويشتن
  • هيچکس رازم نميداند يقين
    در گمان افتاده کي يابد يقين
  • گفت ايشان باز مانده در رهند
    جملگي خدمت گزار درگهند
  • پرده برداري باستادت رسي
    تو چنين در پرده مانده واپسي
  • سايه نورش چنان گسترده بود
    اوفتاده در تمامت پرده بود
  • کشته او زنده گردد جاودان
    گردد آسوده بکلي در جهان
  • پس زدم شمشير اندر گردنش
    سرفکندم در زماني از تنش
  • گر نبودي معرفت آدم همي
    کي فتادي در مقام خرمي
  • گر نبودي معرفت عيسي کجا
    يافتي در آسمان چندين بقا
  • در درون پرده ناموس بين
    خويش را آئينه افسوس بين
  • نور عشقت گر رهي بنمايدت
    در زماني راز دل بگشايدت
  • عاقبت از پرده بيرونت آورم
    در ميان صحن گردونت آورم
  • راز تو دريافتم چون گفته
    در معني اندرين ره سفته
  • نيستم هستم کنون در نيستي
    هستي تو شد يقينم نيستي
  • حالتي مجلي فوادي ظاهري
    اين زمان در باطني و ظاهري
  • عاقلم نه عاقلم هم عاقلم
    صادقم در عاشقي هم صادقم
  • چون برافتد صورتت آنگه يقين
    تو بداني آفرينش در يقين
  • اي بسا درويش گشته پادشاه
    کام خود دريافته در پيشگاه
  • چند گويم بگذرم بر گفتنش
    چند جويم اندرين در سفتنش
  • جايگاهي ديد مرد معنوي
    در نهاد کل عجايب او قوي
  • سالک ره کرده راه يقين
    ديد آنجا راستي در آستين
  • خسرو نامه عطار

  • همه در راه او سر گشتگانند
    بدو تشنه بدو آغشتگانند
  • زسنگ خاره اشتر او نمايد
    زآبي دانه در او نمايد
  • چو سر بنهد بنفشه در جوانيش
    دهد خرقه بپيري جاودانيش
  • هزاران خانه در شهدست اما
    يقين دان کان طلسمست معما
  • بقدر ذره يي گردر حسابي
    ز خورشيد الهي در حجابي
  • الهي سخت ميترسم بغايت
    که در پيشست راهي بي نهايت
  • خداوندا بسي تقصير کردم
    شبه در معصيت چون شير کردم
  • چو مهر انبيايي در دو عالم
    بمهر تست ذريات آدم
  • گر انگشتت نبودي در مقابل
    نديدي منزلت ماه از منازل
  • ترا ام القري کي در حسابست
    نبي امي ازام الکتابست
  • زنور او موحد شد مقرب
    که در صبحست همرنگي کوکب
  • کسي در صحبت قرآن هميشه
    حيا چون نبودش پيوسته پيشه
  • خداوندش يکي سايل فرستاد
    که آمد در نمازش پيش،استاد
  • بترک جمله عالم گرفتست
    فرو رفته بهم در دم گرفتست
  • زبحر قلزم پر در خاطر
    بغواصي برون آري جواهر
  • بدست زهره جام مي سراسر
    ستاده مشتري را در برابر
  • سه سالست اينزمان تالب ببستي
    بزهد خشک در کنجي نشستي
  • اگر چه طب بقانونست اما
    اشاراتست در شعر و معما
  • ببين خورشيد را در چار پرده
    فروغ خويشتن اظهار کرده
  • بداروخانه پانصد شخص بودند
    که در هر روز نبضم مينمودند
  • بخدمت ربع مسکون در سجودم
    بعشرت سبع دريا عشر جودم
  • چو رايم در اسد خورشيد گردد
    دلم آيينه جمشيد گردد
  • يکي گوهر که در سلک زمانه
    سخن منظوم گويد جاودانه
  • شگفتي در پس پرده فراوانست
    نميداني وليکن بر تو آسانست
  • بشير و شکرش پروانه ميداد
    چوشهدش تربيت در خانه ميداد
  • شبي تيره جهاني آرميده
    سياهي در پلاس شب دميده
  • شبانروزي بماهي ره بريدند
    سرمه رهزنان در راه ديدند
  • بزاري چشم بر صحرا نهاده
    وزو فرياد در صحرا فتاده
  • بخوزستان رسيد آن تنگ شکر
    گرفته شيرخواري تنگ در بر
  • بره در منظري پرکار ميديد
    يکي ايوان فلک کردار ميديد
  • برون آمد از آن در باغباني
    گلي ترديد پيش گلستاني
  • اگر معده نبودي غم نبودي
    خصومت در همه عالم نبودي
  • صلاي عمر من در داد ايام
    بجاي مرگ بنشينم سرانجام
  • يکي شه بود در شهر سپاهان
    که بودندي غلامش پادشاهان
  • چو موري پرفگنده پاي کنده
    نگونساري بطاسي در فگنده
  • گهي در زنگبار مويش افتاد
    گهي دربند روم رويش افتاد
  • شب آبستن آنکه در زماني
    بزاده لعبت زرين جهاني
  • زباني داشت در حاضر جوابي
    بتيزي چون لب تيغ سدابي
  • در ايوان قبله جمشيد ميجست
    چراغي خواست وان خورشيد ميجست
  • وگرنه بازماندم در هلاکي
    چو ماهي بودمي بر روي خاکي
  • شبي چون زنگي اندر قيرمانده
    عروس روز در شبگير مانده
  • بدان ميآريم در انتقامت
    که گويم شيرپستانم حرامت
  • فکندي چينه سالوس در دام
    چه ميخواهي ازين سرگشته ايام
  • ستاره ديده در شکرستانش
    زمين بوسيده ماه آسمانش
  • نهاده بند بر پاي ستاره
    در افتاده مؤذن از مناره
  • شباهنگ فلک در گور مانده
    چراغ اسمان شب کور مانده
  • شده اسکندر شب در سياهي
    نهان چون خضر مرغ صبحگاهي
  • سيه پوشيده هاروت سپيده
    فتاده ماه در چاه زبيده
  • کليد صبح در دريا فتاده
    جهانرا کوه بر بالا فتاده
  • مرا در دستگيري ياريي کن
    بپيغامي ازو دلداريي کن
  • دو شورانگيز او مخمور مانده
    سياهي در ميان نور مانده
  • بخوردي لاجرم، شادي برويت
    بگيرد استخواني در گلويت
  • چو در ميدان رسوايي فتادي
    درين ميدان بزن گويي بشادي
  • ربابي در بر و تنها نشسته
    بتنهايي ز نااهلان برسته