نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان فيض کاشاني
چو مي نگذاردم غيرت که نامش بر زبان آرم
چسان
در
جستجوي او ميان انجمن گردم
چو خالش
در
نظر آرم سراسر نافه مشکم
مزاج آهوان گيرم بصحراي ختن گردم
هر چند جويم من کنار زين عالم ناپايدار
تقديرم آرد
در
ميان استغفر الله العظيم
منزل و مقصود و راه و راه رو
جمله را
در
ابتدا کرديم گم
هر چه ما را بود ز اجناس و نقود
جمله را
در
راهها کرديم گم
بر
در
شه چون عطاجويان شديم
شاه را اندر عطا کرديم گم
گفتها بر جسته ها شد پردها
جستها
در
گفتها کرديم گم
يافتيم آخر درون خويشتن
هر چرا
در
هر کجا کرديم گم
دواي درد عاشق را مگر يابم نشان از کس
درين بازار
در
دکان هر عطار ميگردم
طواف کعبه گر حاجي کند يکبار
در
عمري
من ديوانه هر ساعت بگرد يار ميگردم
گهي از شوق روي او ره گلزار مي پويم
بياد نرگسش گه بر
در
خمار ميگردم
سراپا جملگي
در
دم نهان دارم رخ زردم
نميداند کسي دردم که بي تيمار ميگردم
در
لفظها معني کنم گم گشتها پيدا کنم
تا صورت صورت پرست از راه پنهان بشکنم
در
بحر محيط عشق شد غرق وجود (فيض)
وين چشم گهربارش واسوي تو مي بينم
در
جسم مردم هم جان و هم دل
هم جان مردم ايمان مردم
در
کعبه وصل بر رسم عيدي
جز جان چه باشد قربان مردم
کو سوزشي تا شورشي اندر ملايک افکنم
فرپاد لا علم لنا
در
عالم بالا نهم
صيد عشقيم و هست
در
خاک
اين چرخ که کشته بهر ما دام
کي آيدم مي
در
نظر مست جمال ساقيم
وز خود کجا دارم خبر مست جمال ساقيم
بيخود فتاده کف زنان
در
بحر عشق بيکران
شادي کنان شادي کنان مست جمال ساقيم
با عاذل العشاق قم من نحن السکاري لاتلم
صد عقل
در
مستيست گم مست جمال ساقيم
محو
در
عشق تو شدم چون (فيض)
عشق تو يا منم نميدانم
چون پشت من اوست
در
همه حال
با او پيوسته روبرويم
ما را تو غلام خويش مشمر
در
خيل سگان شمار داريم
گر چه فوق لامکانست و مکان مقصود ما
از خيالش
در
مکان و لامکان افتاده ايم
آفرين بر ديده حق بين ما کاندر جحيم
در
تماشاي بهشت جاودان افتاده ايم
راه دوزخ پيش داريم و بسرعت ميرويم
بي محابا خويشتن را
در
خطر افکنده ايم
چه ميشود که مقيم
در
جناب تو باشم
سگ جناب تو باشم رقيب باب تو باشم
چه ميشود که شب و روز گرد کوي تو گردم
در
انتظار برافکندن نقاب تو باشم
چه ميشود که گهي از
در
عتاب درآئي
که از قصور نه شايسته خطاب تو باشم
گر هواي لاله و گل داري از خون جگر
بادها
در
چشم دارم داغها پيدا کنم
بميان اشک غرقم چو صدف ببحر ليکن
چو تو
در
برم نباشي تهيم گهر ندارم
مستغرق ديدار شده
در
بر جانان
آسوده ز اقرار و ز انکار بميرم
بشتاب و بده يکدو سه ساغر ز پي هم
مپسند که
در
ميکده هشيار بميرم
آن يار بکس رخ ننمايد چه توان کرد
بگذار که
در
حسرت ديدار بميرم
گفتار خود اي (فيض) بکردار بيارا
مگذار که
در
زخرف گفتار بميرم
تا آتش عشق رخت
در
جان و دل افروختيم
ديديم گرميها ز غم از خوشدلي واسوختيم
جمال دوست
در
صحراي هستي چون تجلي کرد
وجود خويش را از خويشتن کندم خوشا حالم
خيالش
در
نظر پيوسته هست اما پسندم نيست
بديدار جمالش آرزومندم خوشا حالم
برون عالم فاني بديدم عالمي باقي
از اين عالم برون جستم
در
آن عالم فرو رفتم
نمي پيچم
در
زهاد و عباد
هم از اينها هم از آنها گذشتيم
چو
در
اقليم بيجاني رسيديم
ز راه و منزل و مأوا گذشتيم
در
گوش ما فتاد بناگه نداي کن
جستيم از عدم بنداي تو آمديم
اين راه پرنشيب و فراز خطير را
در
آرزوي وصل و لقاي تو آمديم
امر امر تست هر چه تو گوئي چنان کنيم
در
دايره قدر بقضاي تو آمديم
بي فيض تو ز (فيض) نيايد نفس زدن
در
فن شاعري برضاي تو آمديم
پرسند گر از ما که چه ديديد
در
آنروز
گوئيم که ديديدم جمالي و نديديم
يک چند
در
آرامگه عالم بالا
با خيل ملک خوشدل و آسوده چريديم
تشريف خرد قامت ما را چو بيار است
در
دام که محنت ابليس فتيديم
الا يا ايها الاحباب اغيثوني اغيثوني
که
در
ظلمت سراي تن غريب و زار و مهجورم
صفحه قبل
1
...
2316
2317
2318
2319
2320
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن