167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سلمان ساوجي

  • ماه چهارده شبه، در غره شباب
    همچون هلال گشت، به خورشيد مقترن
  • در صدر چار بالش بلقيس تکيه زد
    جمشيد روزگار علي رغم اهرمن
  • افکنده بحر را غضبش لرزه بر وجود
    آورده آب را کرمش آب در دهن
  • شايد اگر بنات فلک چون بنين عهد
    يابند در زمان تو جمعيت پرن
  • حکم قضا مثال قدر قدرت ترا
    در کاينات حکم روان است بر بدن
  • جاه تو کشوري است که در باغ حشمتش
    باشد بنفشه زار فلک سبزه دمن
  • جز در هواي خلق خوشش نافه دم نزد
    زان دم که ناف مشک بريدند درختن
  • باقي به قول شاعر طوسي است در جهان
    ناموس و شيرمردي کاوس و تهمتن
  • افتاده بود بلبل طبع من از نوا
    بازش بهار مدح تو آورد در سخن
  • تا در حديقه فلک سبز آبگون
    رويد به صبح و شام گل زرد و نسترن
  • شاهي که باز چترش، هرگه که پرگشايد
    طاوس چرخش آيد، در سايه همايون
  • در مجلسي که طبعش، عزم نشاط کرده
    بر دست ساقيانش، گرديده جام گردون
  • با صوت رود سازش، چون برکشد نباشد؟
    در چشمهاي ميزان، اشکال زهره موزون
  • تن در نداد قطعا، قدرش بدانچه دوران
    از روز و شب به قدش، اطلس بريد واکسون
  • در اهتمام کمتر، لالاي درگه توست
    بر قصر لاجوردي، چندين هزار خاتون
  • تو وارثي کيان را، چون در قرون ماضي
    داراب را سکندر، جمشيد را فريدون
  • هر شام تا چو يوسف در چاه مغرب افتد
    خورشيد و شب برآيد، همراه گنج قارون
  • در ميان چاربالش، بر سرير سلطنت
    همچو خورشيدي است رخشان، بر سپهر چارمين
  • دولتش با آسمان گردست آرد در کمر
    آورد صدبار پشت آسمان را بر زمين
  • در کف دريا يسارش ابر اگر غوصي کند
    با قياس عقل يم نيمي نمايد از يمين
  • گرستم دندان نمايد در زمان عدل او
    خنجر آتش زبانش برکند دندان سين
  • داغ فرمانت نهد بر جبهه چيبال هند
    طوق احسانت کند در گردن خاقان چين
  • عقل اول اول از رايت زند دم در امور
    چون ز خورشيد جهان افروز صبح آخرين
  • در ازل قسم جبين آمد سجود درگهت
    زين سعادت بر سرآمد بر همه عضوي جبين
  • دست زد در عروة الوثقاي فتراکت ظفر
    گفت من به زين نخواهم يافتن حبل متين