167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • زان آمده در عشق مرا پاي به درد
    تا در سر کوي تو زمين گير شوم
  • آن ماه به کشتي در و من در خطرم
    چون کشتي از آب ديده آسيمه سرم
  • دارم سر آنکه با تو در بازم جان
    گر هست سر منت سري در جنبان
  • دارم سر آنکه با تو در بازم سر
    گر هست سر منت سري در جنبان
  • تب کرد اثر در رخ و در غبغب تو
    مه زرد شد اندر شکن عقرب تو
  • صبح است شراب صبح پرتو در ده
    زو هر جو جوهري است، جو جو در ده
  • گر پير کهن کهن خورد، رو در ده
    خاقاني نو رسيده را نو در ده
  • خاقاني را خون دل رز در ده
    دل سوخته را خام روان پز در ده
  • آن آب دل افروز دل رز در ده
    صافي شده را درد زبان گز در ده
  • در گشت فلک چو بخت برگشت از شاه
    برگشت جهان چو شاه در گشت از گاه
  • در روزه مرا بيست و ششم بود از ماه
    ديدم رخ او روزه گشودم در راه
  • اکنون که عنان عمر در دست تو نيست
    در دست تو آن رکاب مرد افکن به
  • در کار توام هزار چندان که بدم
    در خون مني هزار چندان که بدي
  • خصمان به در ايستاده خاقاني جوي
    من در حرم وصال سبحاني گوي
  • ديوان خواجوي کرماني

  • آنکه در باطن ما کرد دو عالم ظاهر
    ظاهر آنست که در عين ظهورست اينجا
  • در حلقه دردي کشان بخرام و گيسو برفشان
    در حلقه زنجير بين شيران خون آشام را
  • دست در دامن تسليم و رضا بايد زد
    اگر از پاي در آرند گنه کارانرا
  • موسم سحر شد خيز باده در صراحي ريز
    در کمند زلف آويز ماه نيمروزي را
  • سر به پاي فرسش در فکنم همچون گوي
    چون برين در کشد آن ابلق چوگاني را
  • مردم چشم عقيق افشان لؤلؤ بار من
    گشته در پاش از لب در پوش خاموش شما
  • در آن زمان که روند از قفاي تابوتم
    بود مرا دل سرگشته در قفاي شما
  • در باغ سرو را ز حيا پاي در گلست
    از اعتدال قد چو سرو روان ما
  • مائيم فتنه ئي که در آخر زمان بود
    ور ني کدام فتنه بود در زمان ما
  • ناقه بگذشت و تشنگان در بند
    کاروان رفت و خستگان در خواب
  • کشتيي برخشک ميرانيم در درياي عشق
    وين تن خاکي ز چشم افتاده چون لنگر در آب