167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • از اين پنهاني منصور بنگر
    درون جملگي در نور بنگر
  • خبرداران ماها را بيابند
    بکل در سوي ما اينجا شتابند
  • خبرداران ما يابند رازم
    که در بود شما کل سرفرازم
  • جنيدا روز امروزاست پيروز
    مرا در آتش عشقت بکل سوز
  • اگرچه من در اينجا پاکبازي
    حقيقت پاکباز بي نيازي
  • که من بود شمايم در حقيقت
    که بنمودستم اينراز شريعت
  • تو اينجاگه اگرچه سوي مائي
    ستاده اينزمان در کوي مائي
  • اگرچه رهنمون و آشنائي
    ز عشق خويش در عين بلايي
  • نمودي کردم از اعيان ذاتم
    يکي جوهر نمودم در صفاتم
  • همه خورشيد بيني در درونش
    حقيقت عقل کلي رهنمونش
  • نشاني آمده در بي نشاني
    عياني آمده اندر نهاني
  • مه و خورشيد کردم آشکاره
    در اينجاگاه از بهر نظاره
  • مکينم دايما عين مکانست
    در اين مسکن مرا راز نهانست
  • همه ديوانگانم در سلاسل
    شده اندر جنون مقصود حاصل
  • حقيقت جمله گفتارش نمود است
    تمامت آفرينش در سجود است
  • همه ذرات عالم در سجودند
    همه حيران و سرگردان بودند
  • که پيوستت در اينجاگه شکسته
    شود از يکدگر بندت گسسته
  • جنيد پاکدين در صبغه الله
    دم کلي زدي عين هوالله
  • عزيز است اينزمان در آفرينش
    وزو روشن شده اسرار بينش
  • صدف را گرچه گوهردار باشد
    کجا همچون در شهوار باشد
  • حقيقت اينچنين است اي يگانه
    مرا زهره نباشد در زمانه
  • تو ايشيخ اينزمان خاموش ماني
    زماني در مکان بيهوش ماني
  • مرا باريست صورت در ميانه
    که دايم مينمايم جاودانه
  • همه نيکست اما در شريعت
    بدي ميدان گرفتار طبيعت
  • مرا بس اندرينجا گاه ديوان
    که کردستم عجايب در غريوان
  • وفاداري تو ايشيخ يگانه
    مرا کن دستگيري در زمانه
  • در اينجا سر تفسيرم بيابد
    کسي بايد که تقريرم بيابد
  • ابي مثلست در آفاق ميدان
    فتاده اندرين سر طاق ميدان
  • ندارد مثل در آفاق منصور
    که بيشک اوفتاده طاق منصور
  • منم در پرده جانها حقيقت
    پديدارند جانهاي حقيقت
  • صفات ذات من در جمله پيداست
    درون جملگي ديدم هويداست
  • فتادستند و نادانان راهند
    چو امروزي که در ديدار شاهند
  • نخواهد باخت جانان روي جانان
    فکنده دمدمه در کوي جانان
  • عجب حاليست در عين زمانه
    که اين شهباز آمد نشانه
  • وصالش از تجلي جلالست
    فراقش در ميان ديد وصالست
  • ولي در باطنش سر آله است
    ورا اينجا کمال پادشاهست
  • در اينمعني که او گويد تمامت
    حقيقت نام او عيدالسلامت
  • حقيقت راز دارد در زمانه
    ميان عاشقان باشد يگانه
  • اناالحق ميزند مانند موسي
    بسوي طور در ديدار مولي
  • اناالحق ميزند مانند عشاق
    خروشي افکند در روي آفاق
  • جلال اندر جمالش هست پيدا
    در اينجا کرد رازم آشکارا
  • حقيقت اينزمانش گر بزندان
    دل او را در اينجاگه بسوزان
  • بسوزانند آخر ظاهر يار
    شود در آتش آنگه ناپديدار
  • شبي در خلوت اسرار بودم
    دمي دم ديده ديدار بودم
  • دمي خوش دست دادت در زمانه
    طلب کردي وصال جاودانه
  • ترا زيبد که پيدا آمدستي
    عجب در عشق زيبا آمدستي
  • کنون کردم در اينخلوت گذاره
    ترا ديدم شدم عين نظاره
  • در آندم بيشکي آدم نگنجد
    وجود عالم و آدم نگنجد
  • حقيقت صحبت او در نوشتم
    بيکدم از وجود او گذشتم
  • چنان در سر قربت کامرانست
    که اينجاگه بکلي جان جانست
  • حيات جاودان زو يافتستم
    از آن در قرب او بشتافتستم
  • در اين سر فنا بنگريم بقايم
    مگردان صورت اينجا جابجايم
  • اگر اينجا گشايد در بتحقيق
    بود بيشک بنزد عشق توفيق
  • که ايسلطان هميدانيم رازت
    در اينجاگاه کام بي نيازت
  • سؤال تست اينجا در قصاصم
    قصاصم زآن بده کلي خلاصم
  • بسي در دارم از بحر معاني
    درون جانت بنهادم نهاني
  • کنون در عشق شادي مينمايد
    بسي را عين آزادي نمايد
  • همه در راه ما عين فنااند
    کساني کاندرين دار بقااند
  • چو صورت مي نباشد در ميانه
    اناالحق گويم اينجا جاودانه
  • ابي صورت مرا زيبد اناالحق
    که در خاکسترم گويد اناالحق
  • ترا گنجيست اينجا آشکاره
    طلسمت کن در اينجا پاره پاره
  • توي منصور اما کي نمايد
    نمودت با وجودت در گشايد
  • چو جوهر آوريدستي تو بيرون
    مقابل کرده با در مکنون
  • دمادم جان شود اينجا طبيعت
    طلب کردست راهي در حقيقت
  • وليکن گر چه بر دار حقيقت
    در انجامم خبردار طبيعت
  • بخواهم کشتنت اينجا بزاري
    ابا ما کن در اينجا پايداري
  • ترا گفت آنگهي سلطان معني
    حقيقت نکته در برهان معني
  • کجا دلدار کرد اينجايگه فاش
    ببايد کشتنش در نزد اوباش
  • اشتر نامه عطار

  • در ره توحيد فاني آمدند
    غرق آب زندگاني آمدند
  • طالبان عشق در کار آمده
    از پي حسنت ببازار آمده
  • صد جهان پر فرشته حاضراند
    انبيا استاده در ره ناظراند
  • محو گشته فاني مطلق شده
    در جهان عشق مستغرق شده
  • خاک چه بود دايما افتادگي
    در جنون عشق کردن سادگي
  • عشق چه بود جملگي حق ديدنست
    در فضاي بيخودي گرديدنست
  • بشکن اين بتهاي نقش آزري
    چند باشي در مقام کافري
  • در نجاست او فتي تو سرنگون
    آنگهت ابليس باشد رهنمون
  • هر کسي کرده کتابي در نجوم
    يادگاري ساخته بهر علوم
  • آنکه در معني بعالم عالمست
    ز آفرينش، آفرينش عالمست
  • در رموز سر سبحاني بخوان
    سر اين تفسير رباني بدان
  • حافظان عشق را آور بجوش
    جمله ذرات آور در خروش
  • محو گردي فاني مطلق شوي
    در جهان عشق مستغرق شوي
  • نور در ظلمت تواني يافتن
    ظلمت اندر نور شد نايافتن
  • خالقا بيچاره راهم ترا
    همچو موري لنگ در راهم ترا
  • در موافق جمله کروبيان
    جمله آمين گوي بودند آنزمان
  • برگذر زين خاکدان خلق خوار
    در گذر زين صورت ناپايدار
  • رايگانم آفريدي در جهان
    رايگانم هم بيامرزي عيان
  • عاشقان در تحفه اين سر شويد
    بررموز معنويم بنگريد
  • يک دمي اي ساربان عاشقان
    در چرا آور زماني اشتران
  • روي در صحراي عشاق آوريم
    ياد از گفتار مشتاق آوريم
  • باز سرگردان اين صحرا شويم
    در درون کعبه ناپروا شويم
  • بر قطار اشتران عاشق شوي
    در درون کعبه صادق شوي
  • خارها بشکسته در اعضاي او
    کرچه ميدانست آن سوداي او
  • خويش را در ره فکندم آنزمان
    رازگويان با خداوند جهان
  • اربعين و خلوت پر داشتم
    عمر در خون جگر بگذاشتم
  • ناگهان در سوي بغداد آمدم
    چون رسيدم بخت دلشاد آمدم
  • تا بمنزلگاه عقبي در رسي
    چند گويم چون بمانده واپسي
  • باز ماندي از ميان قافله
    اوفتادي در ميان مشغله
  • باز ماندي در دهان اژدها
    اوفتادي اندرين عين بلا
  • ايدريغا باز ماندم در تعب
    باز ماندم اندرين سر عجب
  • شاهباز شاه را نشناختي
    خويش در دام صور انداختي