167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان سلمان ساوجي

  • رفته بودم ز سر شعر و هواي درشاه
    باز در خاطرم اين مطلع غرا آورد
  • گل رعنا چو سر نرگس مخمور گران
    ديد در ساغر زرين مي حمرا آورد
  • پادشاهي که کمال شرف پادشهيش
    نقص در سلطنت بهمن و دارا آورد
  • ظل حق، شيخ اويس، آنکه ز آفات فلک
    ملک را در کنف چتر فلک سا آورد
  • آنکه در دعوي عدلش چو خرد برهان خواست
    آيت معدلت مملکت آرا آورد
  • دهر پيرست و جهان زال و تو کيخسرو عهد
    قوتي در تن پيران که برنا آورد
  • تير قهر تو پي سخت عجايب دارد
    که به هر جاي که در رفت مفاجا آورد
  • بهترين صورتي انديشه اخلاص تو بود
    زان تصور که خرد در دل دانا آورد
  • نور خورشيد ضمير تو در آن بقعه که تافت
    شاخ زربار همه عقد ثريا آورد
  • گريه بيوه زن و اشک يتيمان عراق
    اي بسا آب که در ديده خارا آورد
  • «يارب » نيم شب و آه سحرگاه ضعيف
    اي بسا رخنه که در گنبد اعلا آورد
  • تا در اطراف جهان زمره مردم خواهند
    به زبان ذکر جهانداري کسري آورد
  • خورشيد کرم، شيخ اويس آنکه ثريا
    در کوکبه همت او بي سپر آمد
  • هر سر که به خاک در او گشت مشرف
    همچون فلک از دور ازل تاجور آمد
  • في الجمله، يکي جست و برون شد زميانه
    والقصه، يکي از در زنهار درآمد
  • مرغ شکسته بال دل من که روز و شب
    پرواز در هواي رخ يار مي کند
  • شاهي که در هلاک اعادي به روز رزم
    احياي رسم حيدر کرار مي کند
  • روشن شد اين که از غضب اوست کافتاب
    خوناب لعل در دل احجار مي کند
  • پوشيده نيست کز کرم اوست کاسمان
    ديباي سبز در بر اشجار مي کند
  • در قطع و فصل دشمن بداصل بدگهر
    تيغ تو پاکي گهر اظهار مي کند
  • کانکس که کرد در حق دارا بدي هنوز
    نقاش نقش او همه بردار مي کند
  • در حسب حال تذکره نظم کرده ام
    نظمي که کسر لؤلؤ شهوار مي کند
  • سرسبز باد گلبن جاه تو تازرشک
    در چشم دشمنان مژه چون خار مي کند!
  • خوشه نهاد سر به کمرگاه تو مگر
    آمد که با تو دست هوس در کمر کند
  • ليکن چنين حديث پراکنده چون کسي
    در بندگي خواجه نيکو سير کند؟