167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سلمان ساوجي

  • ماهچه رايتش، سر به فلک برفراشت
    شاه به ماهي ز روم، تا در کرمان گرفت
  • ديده ندارد در آن عارض زيبانظر
    نيست کسي را برآن، زلف پريشان گرفت
  • خال تو جان مرا در چه سيمين زنخ
    کرد به عنبرسر چاه زنخدان گرفت
  • بس که به اميد باربر در او آفتاب
    سرزد و برخويشتن، منت دربان گرفت
  • باز در ايام او، طعمه گنجشک داد
    گرگ به دوران او، سيرت چوپان گرفت
  • شاهسواري که چون راند به ميدان ملک
    گوي فلک را به حکم، در خم چوگان گرفت
  • باريک تر از مو کمرت را دقيقه اي
    ناگاه در دل آمد نامش ميان نهاد
  • شيرين تر از شکر به سخن در لطيفه اي
    رويت نمود لعل تو نامش دهان نهاد
  • از قامتت خيال مثالي نمود باز
    در کسوت لطيف دل آن را روان نهاد
  • سلطان اويس داور دين کز کمال عدل
    در سلطنت قواعد نوشين روان نهاد
  • از کيسه فواضل انعام عام اوست
    هر گوهر نفيس که کان در دکان نهاد
  • عمري عنان توسن ايام چرخ داشت
    چون پير گشت در کف اين نوجوان نهاد
  • در عهد او به غير ترازوي بارکش
    ايام برکه بود که بارگران نهاد
  • شبديز خسروي زمه تو رکاب يافت
    تا شهسوار قدر تو پا در ميان نهاد
  • ذات تو گشت واسطه عقد گوهري
    کاثار لطف در صدف کن فکان نهاد
  • در قبضه تصرف تو تيغ آسمان
    تنها نه کار و بار زمين و زمان نهاد
  • از حرف ملک و دين خرد انگشت برگرفت
    در روزگار امر تو بر ديدگان نهاد
  • در خاک درگه تو که با مشک همدمست
    طبع زمانه خاصيت زعفران نهاد
  • شاها من آن کسم که خرد در سخن مرا
    شيرصفت فصاحت و ببر بيان نهاد
  • آن نظمها به مدح تو کردم که عقل ازان
    هر نکته در مقابله يک جهان نهاد
  • بادا مطيع هندوي پيل تو صبح کو
    سر در سواد لشکر هندوستان نهاد
  • جاويد حکمران که بنام تو در ازل
    ايزد اساس سلطنت جاودان نهاد
  • غنچه را باد چو آيد به تقاضا اگرش
    در ميان زر نبود دست و گريبان باشد
  • آب در رود، نواهاي تر و تازه زند
    مرغ برعود، شجر ساخته الحان باشد
  • مي کند باد صبا طفل چمن را در خواب
    ورنه مهد شجرش بهرچه جنبان باشد