167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان فيض کاشاني

  • جان من بگداختم در هجر رويت چاره
    چاره تا ميکني فکر اين کار از دست رفت
  • عاقبت بين گشتم و از پيش کردم کار خويش
    آنچه در امسال ميبايست پار آمد بدست
  • جانم از عشق جواني تازه شد پيرانه سر
    در خزان عمر بازم نوبهار آمد بدست
  • آنچه ميجوئيد ياران در کتاب فلسفه
    (فيض) را از سنت هشت و چهار آمد بدست
  • از جان اثري نماند در تن
    وز خاک تنم غبار نگذاشت
  • چو نام او شنوم دل در اضطراب آيد
    دلست مضطرب آن جان اضطراب کجاست
  • اينک آمد تا نوازد خاطر هر خسته
    کو دلش صفراي او در سرش سوداي اوست
  • در لبش آب و شير و خمر و عسل
    آن دهان اصل چارجوي منست
  • باده عشق در کدوي من است
    مستي چرخ از سبوي من است
  • پاسبانيست عقل بر در من
    وهم مسکين گداي کوي من است
  • هست چوگان عشق در دستم
    هم نه و هم چهار کوي من است
  • هر که او از دو کون بيگانه است
    در ره دوست آشناي من است
  • دو عالم در سر من جاي دارد
    نه پنداري وجود من همين است
  • فضاي سينه ام منزلگه دوست
    درون اين صدف در ثمين است
  • چو با حق در سخن آيم کليمم
    کلامم آن دم آيات مبين است
  • در چشم خوش بتان چه نشأه است
    اين مي ز کف کدام ساقيست
  • در حسن بتان تجلي اوست
    حق باشد اين عشق و حق پرستيست
  • حسن و احسان چو جمله از تست
    محبوب بجز تو در جهان کيست
  • عاشق چو توئي عشق و معشوق
    ليلي که و قيس در جهان کيست
  • در هر که جمال با کماليست
    از بحر محيط دوست جوئي است
  • از ره نروي که اوست مقصود
    هر جا در هر دل آرزوئي است
  • آن دل که باشد در شام زلفت
    ديگر نخواهد صبح قيامت
  • در جلوه آمد اي (فيض) آن يار
    بگذر ز مسجد بگذار امامت
  • در هر بن مو صد شور و غوغا
    از پاي تا سر صد جا قيامت
  • لبش مرجان دهان پر در و گوهر
    بغايت تنگ دريائي که ديده است
  • بغير از (فيض) در پروانه دل
    چنين آشوب و غوغائي که ديده است
  • ميرفت و منش فتاده در پي
    صد پرده من دريده ميرفت
  • خيز و بکش تيغ و بکش تا بحشر
    زندگي در کفنم آرزوست
  • خوشا آن دل که در زلفي اسير است
    بزنجير جنون عشق بندست
  • فرو ناريم سر جز بر در دوست
    فقيران را سر همت بلند است
  • خوشا آن سر که در پاي تو باشد
    خوشا آن چشم که بيند صبح و شامت
  • سلامت در سلامت باشد او را
    که روزي گرددش روزي سلامت
  • غلط که طوطي جان در هواي قند لب تو
    قفس شکست و پريدن گرفت گرد عذارت
  • گه عکس غلط در آينه جمال تو افتاد
    ز لاله چون نگريدن گرفت گرد عذارت
  • نه در هواي رخت بود ذره سان همه دلها
    بسوخت چونکه رسيدن گرفت گرد عذارت
  • جز اين آرزو نيست در دل مرا
    که پيوسته باشد سرم بر درت
  • بغمت جان دهم که در محشر
    باشم از خيل گشتگان غمت
  • چون شوم خاک در ره تو فتم
    تا قيامت سر من و قدمت
  • گه جنون گاه عقل و گه مستي
    در دل تنگ ما تماشائيست
  • از لب لعل هر شکر دهني
    در دل هر کسي تمنائيست
  • دلم ديگر جنون از سر گرفته است
    خيال شاهدي در بر گرفتست
  • صلاح و زهد و تقوي و ورع سوخت
    ز سر تا پايم آتش در گرفتست
  • دلم نايد که دست از جان بدارم
    که در وي عشق او منزل گرفتست
  • شايد که روز حشر نپرسند جرم ما
    در عشق سوختيم عقوبت دوباره نيست
  • گر جان طلب کند ز تو جانان روان بده
    در کار خير حاجت هيچ استخاره نيست
  • بيا بيا که دلم در هوات بيمار است
    بخور غمم که سراپايم از غمت زار است
  • سپاه ديو نشسته است در کمينگه عمر
    دلا مخسب که چشم حريف بيدار است
  • بهر چه مينگري روي حق در آن مي بين
    که از پرستش اغيار يار بيزار است
  • يوسف زماني تو زبده جهاني تو
    هر که قدر تو دانست در غم تو يعقوبست
  • وه چه ميکند با دل نالهاي دردآلود
    در غمش بنال اي (فيض) ناله تو مرغوبست