167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سلمان ساوجي

  • خيال چشم تو در خواب مي توان ديدن
    خيال چشم تو دارم، ولي ندارم خواب
  • چو عزم بود که باشم مقيم در طرفي
    مقام بنده به بغداد ديد شاه صواب
  • اميد هست که نوعي کند عنايت شاه
    که باشم ايمن و آسوده در همه ابواب
  • حساب عمر و بقاي تو باد چنداني
    که در محاسبه عاجز شوند، کلک و کتاب
  • درفش بنفش سپاه حبش را
    روان در رکاب از کواکب مواکب
  • درين حال من با فلک در شکايت
    ز رنج حوادث، ز جور نوايب
  • گهي برفرازي که نعل مه نو
    همي سود در دست و پاي مراکب
  • گهي در نشيبي که اموال قارون
    همي برگذشت از رکاب رکايب
  • همه ره در انديشه تا کي برآيد؟
    ز درگاه صاحب نداي مراحب
  • وزيرا به حق خدايي که صنعش
    نهد جوهر روح در درج قالب
  • به تعظيم احمد، که، با آن جلالت
    نگه داشتش در حصار عناکب
  • مي کند سرکشي آن موي فرومگذارش
    که در آن سرکشي آشوب و پريشانيهاست
  • قاصرم در صفتت گرچه به مدح تو مرا
    هر سر موي بر اندام زباني گوياست
  • ناسزايي کاتش قهر تو در وي شعله زد
    تا قيامت هيمه دوزخ شد و اينش سزاست
  • يا شفيع المذنبين! در خشکسال رحمتيم
    زابر احسان تو ما را چشم باران عطاست
  • خدمتي لايق نمي آيد زمن بهر نشار
    خرده اي آورده ام وان در منظوم ثناست
  • خوش برآ، چون خط دلدار، که در دور قمر
    همه اسباب خوشي، دست فراهم دادست
  • تراست بي سخن اندر دهان نهان گوهر
    نشان گوهر پاک تو در سخن پيداست
  • چو نيم مرده چراغي است آتشين، جانم
    که در هواي تو بر رهگذار باد صباست
  • ز شادي کف دستش مدام در مجلس
    امل به قهقهه خندان، چو ساغر صهباست
  • بدان اميد که در سلک خادمانش کشند
    کميته حلقه به گوش تو، لؤلؤ لالاست
  • تمکن تو سراپرده در مقامي زد
    که زهره با همه سازش، کنيز پرده سراست
  • دلت نوشته بر اقطار ابر را ادرار
    کف تو رانده در آفاق بحر را اجراست
  • به مرده اي که رسد مژده عنايت تو
    چو غنچه در کفنش آرزوي نشو و نماست
  • شب سعادت ارباب دولت است مگر
    که روشني سحر در مباديش پيداست؟