167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان فيض کاشاني

  • جاي مي عبادت تست اين سفال تن
    خون ميشود وليک در اينجا مدام ما
  • رفتيم ناچشيده شرابي ز جام عشق
    در حسرت شراب تو شد خاک جام ما
  • در راه انتظار بسي چشم دوختيم
    مرغي ز گلشن تو نيامد بدام ما
  • اي کوي تو برتر از مکانها
    وي گم شده در رهت نشانها
  • سوداي تو هر کراست چون (فيض)
    دارد بس سود در زيانها
  • در نقش هر نگار نگر نقش آن نگار
    گر چه نگار و نقش ندارد نگار ما
  • ما را بهار و سبزه و گلزار در دلست
    از مهر جان خزان نپذيرد بهار ما
  • يک لحظه فرارش نبود ليک هميشه
    در شيوه رندي بقرار است دل ما
  • در بدو آفرينش و تخمير آب و گل
    با آب و تاب عشق سرشتند خاک ما
  • فيض نور خداست در دل ما
    از دل ماست نور منزل ما
  • تخم محنت بسينه ما کشت
    آنکه مهرش سرشته در گل ما
  • در سفر تا بکي طپد دل ما
    نيست پيدا کجاست منزل ما
  • جان چو هاروت و دل چو ماروتست
    ز آسمان اوفتاده در گل ما
  • چه در کوي بتان افتاده کو کو ميزني دلتنگ
    گشايشرا اگر گوئي سپاري کوي اين صحرا
  • نيست عيشي در جهان مانند عيش بزم عشق
    (فيض) را يارب ببزم عشق خود راهي نما
  • شهسوار عرصه عشقيم گردون زير ران
    بسته اين چار ارکان کي رسد در گرد ما
  • يکه حرف (فيض) را مانند نبود در جهان
    جفت حرف ما نباشد غير حرف فرد ما
  • جابجا در هر فلک بنشسته خيلي از ملک
    اين عبادتخانه را معمور ميدانيم ما
  • فکرتم در سر معراج نبي اوجي گرفت
    قرب حق سوي بي سوئي بياد آمد مرا
  • در کنار بحر علم ساقي کوثر شدم
    از بهشت معرفت جوئي بياد آمد مرا
  • در شب تاري بدل نور عبادت چون نيافت
    روي حورائي و گيسوئي بياد آمد مرا
  • اگر در پرده دارد يار طرز مهرباني را
    من از عشقش انيس مهرباني کرده ام پيدا
  • تا آتش خشمش چکند با من و با تو
    دلهاي عزيزان همه آبست در اينجا
  • آن يار که با دردکشانش نظري هست
    با صوفي صافيش عتابست در اينجا
  • بر شعله دل زن شرري ز آتش قهرش
    آنجا اگر آتش بود آبست در اينجا
  • دشنامي از آن لب کندم تازه و خوشبو
    ز آن گل سخن تلخ گلابست در اينجا
  • هر چيز چنان کو بود آنجا بنمايد
    آنجاست حميم آنچه شرابست در اينجا
  • اين بزم نه بزميست که باشد مي و مطرب
    مي خون دل احباب کبابست در اينجا
  • آيد ز سرافيل چو يک نفخه بکوشش
    بيدار شود هر که بخوابست در اينجا
  • هر توشه سزاوار ره خلد نباشد
    نيکو بنگر (فيض) چه بابست در اينجا
  • فردا مگر آنجا کندش لطف تو معمور
    آندل که ز قهر تو خرابست در اينجا
  • حشرست و نشورست و صراطست و قيامت
    ميزان ثوابست و عقابست در اينجا
  • فردوس برين است يکي را و يکي را
    انکال و جحيمست و عذابست در اينجا
  • آنرا که حساب عملش لحظه بلحظه است
    با دوست خطابست و عتابست در اينجا
  • آنرا که گشوده است ز دل چشم بصيرت
    بيند چه حساب و چه کتابست در اينجا
  • بيند همه پاداش عمل تازه بتازه
    با خويش مرآنرا که حسابست در اينجا
  • با زاهدش ار هست خطائي بقيامت
    با ماش هم امروز خطابست در اينجا
  • زاهد نکشد باده مگر دردي و آنجا
    صوفيست که او را مي نابست در اينجا
  • آنرا که قيامت خوش نزديک نمايد
    از گرمي تعجيل دل آبست در اينجا
  • بيدار نگردد مگر از صور سرافيل
    مستغرق غفلت که بخوابست در اينجا
  • هشيار که سنجد عمل خويشتن اي فيض
    سر سوي حق و پا برکابست در اينجا
  • صد شکر که دلهاي عزيزان همه آنجا
    معمور بود گر چه خرابست در اينجا
  • بجد باش در طاعت شرح و عقل
    مهل رسم تقوي و پرهيز را
  • چو در طاعت افسرده گردد تنت
    بياد آر عباد شبخيز را
  • چو رازي نهي با کسي در ميان
    بپرداز از غير دهليز را
  • ز آتش دل من حرف در دهن سوزد
    کسي چگونه بفهمد بيان سوخته را
  • از عمر بسي نماند ما را
    در سر هوسي نماند ما را
  • اندوه چو ما حي گناهست
    خوشتر که در آن کشيم دمها
  • مگذار شود بکام دشمن
    دل در غم دوست بسته اي را
  • بسته است دل شکسته در تو
    بپذير شکسته بسته اي را