167906 مورد در 0.14 ثانیه یافت شد.

گلستان سعدي

  • گر راست سخن گوئي و در بند بماني
    به زانکه دروغت، دهد از بند رهائي
  • يکي را که عادت بود راستي
    خطائي رود در گذراند ازو
  • وگر عمري نوازي سفله اي را
    بکمتر تندي آيد با تو در جنگ
  • چو گاو ار همي بايدت فربهي
    چو خر تن بجور کسان در دهي
  • چون در سرا و ضرا حالت اينست
    ندانم کي بحق پردازي از خويش
  • نه هر بازو که در وي قوتي هست
    بمردي عاجزان را بشکند دست
  • ضعيفان را مکن بر دل گزندي
    که در ماني به جور زورمندي
  • موحد چه در پاي ريزي زرش
    چه شمشير هندي نهي بر سرش؟
  • بر آنچه ميگذرد دل منه که دجله بسي
    پس از خليفه بخواهد گذشت در بغداد
  • کس نبيند بخيل فاضل را
    که نه در عيب گفتنش کوشد
  • در اين جمله چنانکه رسم مؤلفانست از شعر متقدمان بطريق استعارت ...
  • ديوان سلمان ساوجي

  • ملک لطفت راست آن نعمت که در ايران زمين
    عطف ذيل عاطفت مي گستراند بر خطا
  • دور راي استوارت کافتابش نقطه ايست،
    در کشيد از استقامت، خط به خط استوا
  • در نهاد آب شمشيرت قضاي مبرم است
    بر سر شوم عدويت خواهد آمد اين قضا
  • ابر اگر آموزد از طبع تو رسم مردمي
    در زمين ديگر نروياند بجز مردم گيا
  • هست مستغني، بحمد الله، ز اعوان در گهت
    گربه درگاهت نيايد شوربختي، گو: ميا
  • در فراقت گرچه بگذشت آب چشم از سر مرا
    بر زبان هرگز نراندم سرگذشت و ماجرا
  • درد پاي ماست همچون ما، به غايت پايدار
    در ثبات و پايداري درد آرد پاي ما
  • عالم فرسوده از جور سپهر آسوده باد
    جاودان در سايه اين رايت گيتي گشا
  • زهره بر گردون ستاند غازه از عکس هلال
    لاله در نيسان نمايد صورت قلب شتا
  • صبحدم بشنو که در بستان سراي روزگار
    داستاني مي سرايد بلبل دستان سرا
  • گل که در شب خارگرد آرد چو حمال حطب
    عاقبت دانم که خواهد بودنش آتش جزا
  • راي او گر تکيه کردي بر سپهر بي ثبات
    بالش خورشيد بودي در خور او متکا
  • گر سها در سايه رايت رود چون آفتاب
    بعد ازين چشم و چراغ آسمان باشد سها
  • تا نخواند خطبه بلبل، در زمان عفتت
    بر ندارد برقع از رخسار گل، باد صبا