نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
گلستان سعدي
گر چه سيم و زر ز سنگ آيد همي
در
همه سنگي نباشد زر و سيم
فراموشت نکرد ايزد
در
آن حال
که بودي نطفه مدفون مدهوش
هنر بايد که صورت ميتوان کرد
بايوانها
در
از شنگرف و زنگار
وه که هرگه که سبزه
در
بستان
بدميدي چه خوش شدي دل من
که فضيحت بود بروز شمار
بنده آزاد و خواجه
در
زنجير
وآنکه
در
نعمت و آسايش و آساني زيست
مردنش زين، همه شک نيست که دشخوار آيد
اي طبل بلند بانگ
در
باطن هيچ
بي توشه چه تدبير کني وقت بسيچ
... وقتي برآيد که وي
در
خاک رود ...
او
در
من و من درو فتاده
خلق از پي ما دوان و خندان
اگر ژاله هر قطره اي
در
شدي
چو خرمهره بازار ازو پر شدي
پندي اگر بشنوي اي پادشاه
در
همه عالم به از اين پند نيست
سخن
در
ميان دو دشمن چنان گوي که اگر دوست گردند شرم زده نباشي
ميان دو تن آتش افروختن
نه عقلست و خود
در
ميان سوختن
در
سخن با دوستان آهسته باش
تا ندارد دشمن خونخوار گوش
پيش ديوار آنچه گوئي هوش دار
تا نباشد
در
پس ديوار گوش
چون
در
امضاي کاري متردد باشي آن طرف اختيار کن که بي آزارتر باشد
با مردم سهل خوي، دشخوار مگوي
با آنکه
در
صلح زند، جنگ مجوي
... بزر برميايد جان
در
خطر افکندن نشايد. عرب گويد: آخر الحيل السيف ...
چو دست از همه حيلتي
در
گسست
حلالست بردن بشمشير دست
نه مرخويشتن را فزوني نهد
نه يک باره تن
در
مذلت دهد
نشايد بني آدم خاک زاد
که
در
سر کند کبر و تندي و باد
در
خاک بيلقان برسيدم بعابدي
گفتم مرا بتربيت از جهل پاک کن
بدخوي
در
دست دشمني گرفتارست که هرکجا که رود از چنگ عقوبت او خلاص ...
اگر ز دست بلا بر فلک رود بدخوي
ز دست خوي بد خويش
در
بلا باشد
برو با دوستان آسوده بنشين
چو بيني
در
ميان دشمنان جنگ
صفحه قبل
1
...
2293
2294
2295
2296
2297
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن