نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.
ديوان مسعود سعد سلمان
بادي هميشه شاها
در
نصرت خداي
اقبال پيش رايت تو راهبر شده
بينند اين دو غزو تو را گشته داستان
وان داستان به گرد جهان
در
سمر شده
چگونه شاد شود عاشقي ز هجر غمي
که يار زيبا از
در
درآيدش ناگاه
به ياد خسرو محمود سيف دولت و دين
که او سزد که بود
در
زمانه شاهنشاه
گر
در
حضيض برکشدت باژگونه بخت
از اوج برفراخته گردن چگونه اي
در
هيچ حمله هرگز نفکنده اي سپر
با حمله زمانه توسن چگونه اي
بدان آتشين تيغ
در
هر نبردي
گرفته ست هر خسروي را عياري
ندادت گلي چرخ هرگز فراکف
که نه
در
دل دشمنت خست خاري
روان باد حکم تو بر هر سپهري
رسان باد امر تو
در
هر دياري
گهي زير سيمين ستا مي شود
گهي باز
در
آبگون چادري
دلم گر ز اندوه بحري شدست
چرا ماندم از اشک
در
فرغري
نه رنج مرا
در
طبيعت بني است
نه کار مرا از جبلت سري
تنم را نه رنگي و نه جنبشي
بود
در
وجود اين چنين پيکري
در
آن تنگ زندانم اي دوستان
که هستم شب و روز چون چنبري
جهاني که
در
ذات او از هنر
بجوشد به هر کشوري لشکري
در
اطراف شاهيش عادي نخاست
که نه هيبتش زد بر او صرصري
در
آفاق با زور و بازوي او
کجا ماند از حصن ها خيبري
چو فرخنده بزمش بهشتي بود
شود
در
سخا دست او کوثري
نه چون بنده يک شاه را مادحست
نه چون سامري
در
جهان ساحري
گر بيابم
در
اين زمان بخرم
من به دستي از او به ديناري
منم آن کس که نيست تمکينم
در
دياري ز هيچ دياري
گه چو بومي نشسته بر کوهي
گه چو ماري خزيده
در
غاري
در
عذاب تن مني شب و روز
نيست پنداريت جز اين کاري
گر نه خونش از غذاي مدحت توست
باد
در
زير تيغ خونخواري
کيست او
در
جهان ز منظوران
نه عميديست او نه سالاري
يقين دان که افزون از آن نامدي
که
در
مجلس بار و خوان باشدي
رهي تو گر صد دهان داردي
که
در
هر دهان صد زبان باشدي
بدان هر زبان صد لغت داندي
که
در
هر لغت صد بيان باشدي
بنان گرددي مويها بر تنش
يکي کلک
در
هر بنان باشدي
فلک خواهدي تا تو را روز و شب
چو شبديز
در
زير ران باشدي
اگر جويها را که
در
بيشه هاست
ز عزم تو آب روان باشدي
وگر دست تو نيستي
در
سخا
همه سود عالم زيان باشدي
شهي کز تو ترسان شود خواهدي
که
در
تنگتر آشيان باشدي
ز بيم حسامت روا داردي
که
در
کام شير ژيان باشدي
از ديده گاه پاشم درهاي قيمتي
وز طبع گه خرامم
در
باغ دلگشاي
اي
در
زمانه راست نگشته مکوي کژ
وي پخته ناشده به خرد خام کم دراي
اي بي هنر زمانه مرا پاک
در
نورد
وي کوردل سپهر مرا نيک بر گراي
در
آتش شکيبم چون گل فرو چکان
بر سنگ امتحانم چون زر بيازماي
آرام نيابي به هيچ وقتي
کز کوشش و بخشش
در
اهتزازي
گر چو ماهي نظر بود
در
يم
که تواند رسيد هرگز کي
چرخ سپهر شعبده پيدا کني همي
در
باغ کهربا را مينا کند همي
اين ابر نقشبند بر اين باد رنگريز
در
باغ و راغ صورت ديبا کند همي
جز کوه نيست رخشش و
در
گردکار زار
گرد مصاف گردش نکبا کند همي
آري که مهر تابان ياقوت زرد را
رنگين و لعل
در
دل خارا کند همي
در
مدحت اين قصيده غراست کافرين
هر کس بر اين قصيده غرا کند همي
در
پيش تخت خدمت بخت تو را فلک
بسته کمر به طوع چو جوزا کند همي
در
کف دو زبانيست مرا بسته دهاني
گويد چو فصيحان صفت بيت زماني
در
بزم خداوند سرايد غزل و مدح
صد گونه سخن گويد بي هيچ زباني
طاهر ثقة الملک سهري که ز رأيش
در
ملک بيفزايد هر روز جهاني
در
طبع تو از چرخ نگشتست هراسي
بر عقل تو از دهر نمانده ست نهاني
صفحه قبل
1
...
2285
2286
2287
2288
2289
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن