نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان مسعود سعد سلمان
سعد فلک همي نکند اختيار خويش
تا ننگرد نخستين
در
اختيار تو
در
تاختن پياده شد فتنه سوار
چون پاشنه گشايد عزم سوار تو
در
دفتر سخاي تو چون بنگريم هست
اندک ترين رقم صلت صد هزار تو
در
مجلس تو خون قنينه چگونه ريخت
گر مال پاره پاره شد از کارزار تو
در
کر و فر صلح به کردار راست
بر حل و عقد دولت تو ذوالفقار تو
بدخواه
در
شتاب و گريزست و گيرگير
از هيبت درنگ تو و کارزار تو
از زينهار خوردن گيتي بري شود
هر کو پناه گيرد
در
زينهار تو
هر نعمتي که هست بود
در
شمار من
تا هست نام شعر من اندر شعار تو
نکبت نگشت يارد اندر جوار من
تا جان من خزيده بود
در
جوار تو
منصوربن سعيد که از شرم راي او
خورشيد و ماه روي کشد
در
حجاب تو
اين خنجري که آب تو شد آبروي تو
مهرست و کينه
در
تو براندود باب تو
هر چاکريت
در
هنر افزون ز صاحبست
صاحب چگونه يارم کردن خطاب تو
چون خاک چرخ پست شود از سموم تو
چون سنگ بحر غرقه شود
در
سراب تو
حرص ارچه
در
صواب جواب تو غرقه گشت
شد سوخته حذر ز چه آتش عقاب تو
در
دولت آنچناني کابادتست ملک
باشد خزانه تو هميشه خراب تو
اي تيغ روزگار تو را
در
نيام کرد
مانا بترس بود به بيم از ضراب تو
در
تنگي يي شدي که نداند برون شدن
از دولت تو دعوت نامستجاب تو
گر
در
حساب توست همه نادرات دهر
پس من چرا برون شده ام از حساب تو
در
خويشتن شگفت بماند ازين نهاد
رد سپهر داند گشت انتخاب تو
هر يک همي دواند دريابدم هلاک
گر
در
نيا بدم خرد زودياب تو
خلقي يتيم گشت و جهاني اسير شد
زين
در
ميان حسرت و قربت ممات تو
گر بسته بود بر تو
در
خانه تو بود
بر هر کسي گشاده طريق صلات تو
گويد که با که گويم اکنون غمان دل
از که شنيد خواهم چون
در
نکات تو
در
بيشه نره شير ژيان را قرار نيست
از ذوالفقار شير کش بي قرار تو
در
پاي شاه چين بربندي نهد گران
گر يابد از تو فرمان سالار بار تو
رستم به گاه معرکه بسيار دستان ساختي
باشد قوي بازوي تو
در
معرکه دستان تو
جان عدو از تيغ تو باشد هميشه
در
فنا
صدآفرين ايزدي هر ساعتي بر جان تو
در
وداعش ز آب ديده آتش دل داشت راز
کام طعم حنظل و رخسار رنگ حنظله
اي سؤال آزمندان از صحيفه جود تو
چون دعاي نيک مردان
در
صحيفه کامله
گبر کردندي همه بر کتفشان بي کور دين
صدر جستندي همه
در
پايشان بي حاصله
نه بوي رسيده
در
وي از ايمان
نه باد هدي برو گذر کرده
تاج گردون محمد آنکه گرفت
در
بزرگيش ملک و عدل پناه
در
همه بيشه ها ز سهمش رفت
شير شرزه به سايه روباه
اقليم ها به نام سپرده
در
دشت ها به وهم دويده
تا چند بود خواهي بي جرم
در
کنج اين خراب خزيده
اي ملک ملک چون نگار کرده
در
عصر خزانها بهار کرده
کلکي که بسي خورده قارو گيتي
در
چشم معادي چو قار کرده
درياب تنم را که دست محنت
در
حبس تنم را بشار کرده
اين آهن
در
کوره مانده بوده
بر پاي منش چرخ مار کرده
اين ديده پر خون زمين زندان
در
فصل خزان لاله زار کرده
در
ملک شهنشاه باد و يزدان
اقبال تو را پايدار کرده
در
دولت سالي هزار مانده
يک عز تو گردون هزار کرده
با تو يک روي شد جهان
در
روي
با تو يکتاه شد جهان دوتاه
از خراسان چو بار برداري
سوي ملک عراق
در
کش راه
شير شرزه چو از نخيز بخاست
بيش
در
بيشه نگذرد روباه
تيغ تو آتشيست که تف و شرار آن
در
تارک و دو ديده شيران نر شده
اي آنکه
در
دو موضع کلک و حسام تو
ياري ده قضا و دليل قدر شده
بينند خسروان را
در
چين و روم و زنگ
اخبار رزم هاي تو جمله زبر شده
شيران لشکر تو
در
آن قلب رزمگاه
با دشمنان دولت تو کينه ور شده
سالي شده به خشکي چون کف مفلسان
در
باغ ها درختان بي برگ و بر شده
صفحه قبل
1
...
2284
2285
2286
2287
2288
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن