167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان مسعود سعد سلمان

  • گردند خسروان زمانه فداي تو
    وز خسروان تو ماني در ملک يادگار
  • داني که با خداي جهان چند نذر کرد
    آن اعتقاد روشن تو در شبان تار
  • در انتظار رحمت و فضل تو مانده ام
    اي کرده روزگار تو را دولت انتظار
  • زين زينهار خوار فلک جان من گريخت
    در زينهارت اين ملک زينهار دار
  • جز در رضاي تو نبود چرخ را مسير
    جز بر مراد تو نبود بخت را مدار
  • دو ستون در دهان هر يک از آن
    اندر آهن گرفته سر تا سر
  • که در ايام جد جد تو را
    کرد روزي کروکر داور
  • شبي گذشت به من بر چو روي اهريمن
    چو خط مرکز در خط دايره پرگار
  • دلم چو دريا در موج کرده پيدا سر
    به گاه موج ز دريا شود پديد شرار
  • خجسته نامش زيبنده بر کمينه ملک
    چو نقش بر ديبا و چو مهر در دينار
  • اگر نگشتي نام تو در جهان ساير
    جهان نبودي چونين که هست پر انوار
  • رکاب و پاي تو جوينده عنان و کفت
    به کارزار عدو در سوار گرد سوار
  • ز يار ياد همي آيدم که هر عيدي
    درآمدي ز در من بسان حور قصور
  • آب در جوي باده رنگ شدست
    باده آر اي نگاه باده گسار
  • ورنه از بندگي به تو نگرد
    ديده در چشم او شود مسمار
  • هر چه در مدحت تو خواهم گفت
    هيچ واجب نيايد استغفار
  • رنج و تيمار در حصار مرنج
    جان من رنجه کرد و طبع فگار
  • آن همه شد کنون مرا سمجي است
    بر سر کوه در ميانه غار
  • در جهان هيچ آدمي مشناس
    بتر از ريش گاو زيرک سار
  • ذات جاهت را نشانده کامگاري بر کتف
    عدل ملکت را گرفته بختياري در کنار
  • جان بدخواهان تو در قبضه ترکان تست
    يک تن تنها از ايشان و ز بدخواهان هزار
  • راي رادي خيزدت بر دست جام باده نه
    بار شادي بايدت در طبع تخم باده کار
  • بر نصر رستم از چه ستمگار گشته اي
    در مهتري نبود ستمگر به هيچ کار
  • اين گردش فلک نه همه بر نحوست است
    آخر سعادتيست در اين اختر و مدار
  • داني که کامگارتر از تو نبود کس
    در مرتبت زهر که صغارند و از کبار
  • پيش بهرام زمين بهرام گردون بنده شد
    در زمانه بندگي ملک او کرد افتخار
  • در همه معني چو احمد بود بهرامي مضا
    از پي صدر وزارت کرد او را اختيار
  • در کف کافي او زان خامه بهرام سير
    سعد و نحس دوستان و دشمنان شد آشکار
  • شعرت رسيده در ندب ظلمت
    چشم مرا به نور يکي اختر
  • در نظم چون خط سيهت ديدم
    چون اختران معاني او يکسر
  • روزم شبست و در شب تاري من
    بيدار همچو اختر بر محور
  • از پاکي ار چو مشتريم در دل
    بهرام وار چون بودم آذر
  • زين اختران ديده که همچون در
    بيني روان شده پس يکديگر
  • ابيات تو همين عددست آري
    معنيست اندر اخترم از هر در
  • نمي گذارد خسرو ز پيش خويش مرا
    که در هواي خراسان يکي کنم پرواز
  • بيشتر کن عزيمت چون برق
    در زمانه فکن چو رعد آواز
  • در صفت مدح او چو گرد آيد
    لشکري کش ز عقل باشد ساز
  • صدفم من که در شود به ثبات
    هر چه آيد مرا به طبع فراز
  • نه غم مدح تو ازين دل کم
    نه در سعي تو بر اين تن باز
  • کردم اين گفته ها همه موجز
    که ستودست در سخن ايجاز
  • ز دور چرخ فرو ايستاده چنبر چرخ
    شبم چو چنبر بسته در آخرش آغاز
  • برآمده ز صحيفه فلک چو شب انجم
    چو روز در دل گيتي فرو شده آواز
  • فراز عشق مرا در نشيبي افکندست
    که باز مي نشناسم نشيب را ز فراز
  • خدايگان جهان سيف دولت آنکه برو
    در سعادت شد بر جهان دولت باز
  • مباد زين ده خالي خجسته مجلس تو
    هميشه تا به جهان در حقيقتست و مجاز
  • در تو اي گنبد اميد و هراس
    گردش آس هست و گونه آس
  • رتبت جاه و کثرت جودش
    در جهان نه امل گذاشت نه ياس
  • بشنوم نيک و بد ببينم راست
    منم امروز مانده در فرناس
  • شاه مسعودي و تا باشد جهان
    در سعادت خرم و آباد باش
  • ملک همزاد تو آمد تو به ناز
    در تن اين نازنين همزاد باش