نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.43 ثانیه یافت شد.
ديوان مسعود سعد سلمان
گشتي مانند ابر بر سرکه هاي تند
رفتي مانند باد
در
دل شبهاي تار
با همه عالم جواد وز همه گيتي فزون
در
همه ميدان تمام بر همه دانش سوار
دانم پوشيده نيست بر دل بيدار تو
که من چه بينم همه
در
فزع اين حصار
رنجه و تافته به رسم وداع
اندر آمد چو سرو و ماه از
در
بر ندارد سخاي کفش را
بحر پر
در
و کان پر گوهر
از قضا پيش من نهاد رهي
که
در
او وهم کور گردد و کر
مدح هاي تو حرز جان و تنم
در
بيابان و بيشه و کردر
والله ار
در
جهان چو من يابي
هيچ مداح و بنده و چاکر
چه باشي ايمن ازين خفته
در
نخيز که هست
ستنبه شيري نعمت شکار عمر شکر
بهايميم وخوشيم ني اين و نه آن
که
در
بهايم حزم است و درو حوش حذر
اگر ز آهن و فولاد تفته حصن کني
چو حال آيد دست اجل بکوبد
در
دري که بر تو گشايد
در
هوا مگشاي
رهي که با تو نمايد ره هوس مسپر
دريغ روي تو از فرو نور چون خورشيد
دريغ قدر تو
در
برزو زيب چون عرعر
پس از وفات تو بازار نوحه گر دارد
چو
در
حيات تو بازار داشت خنياگر
پس از وفات تو از کاشکي چه خيزدمان
که
در
حيات تو سودي نبودمان ز مگر
چو شب سياه شود نور روز
در
تابش
چو خاک خشک شود آب بحر بي معبر
تو کشيده سپه به نار آيين
ماکوه از تو
در
گريز و حذر
هر يکي
در
ميانه دو ستون
اژدهايي فرو فکنده ز سر
تا ببيند گزيده پنجه پيل
همه هامون نورد و دريا
در
به همه وقت ها ازين اجناس
هر کس آرد بضاعتي
در
خور
جاي تو
در
گذارد از اقران
جاه تو برفرازد از محور
در
همه بوم هند هيبت شاه
لرزه افکنده بر جبال و قفار
وان تف تابدار
در
کوشش
نصرت و فتح را گرفته عيار
در
پس اين به چند روز کنند
تيغ او کوه و دشت را گلزار
باز
در
حمله گرز مسعودي
بر کشد سر به زخم همچون مار
بر شود گرد تيره از هر کوه
در
شود خون تازه از هر غار
باز پنهان کند به گرد و به خون
کافري
در
همه بلاد و ديار
عزم تو
در
جهان ستاره مسير
راي تو بر زمين سپهر آثار
ساز او از قضا جهان ايمن
امر او
در
جهان قضا رفتار
کوشش تو عدوي ملت را
در
دل و ديده کوفته مسمار
هيچ بيمار و يک شکسته نماند
در
جهان اي شه از صغار و کبار
همه کردارهاي نيک تو ديد
در
جهان هر که بود بدکردار
در
زمين از هراس و بأس تو بيش
نخورد شير بره را زنهار
مرغزار تو گشت روي زمين
مر يکي شاه را
در
او مگذار
اندرين غزو و
در
چنين صد غزو
کردگار جهانت باشد يار
همي گردد همي
در
حضرت امروز
عزيز و سرفراز و نام بردار
چه مردست آنکه همچون هم نباشد
مر او را
در
جهان گفتار و کردار
تا دست او چو ابر بباريد بر جهان
در
باغ ملک شاخ جلالت گرفت بار
اي شاه شاه ملک شکاري تو
در
جهان
ميدان ملک بيش نبيند چو تو سوار
اي
در
جهان دولت شايسته پادشاه
وي از ملوک گيتي بايسته يادگار
در
بوم هند زلزله افکند هر سويي
کز هيبت و نهيبش بشکافت کوهسار
در
کارزار هيچ نياسود يک زمان
تا کرد کارزارش بر کفر کارزار
در
آن همي نگرم کان هژبر گردنکش
همي سپاه چگونه کشد سوي پيکار
تا بيني
در
سراي سلطان
طوبي و نعيم و حوض کوثر
هر سر و بني به رنگ طوطي
در
سايه ابر چون کبوتر
در
عبهر تو ز سحر سرمه
بر سوسن تو ز مشک چنبر
از جزم تو رسته کوه بابل
در
عزم تو زاده باد صرصر
از بهر عطاي بندگان هست
در
قصر تو اي به جاه قيصر
در
ساحت بزم تو زمين را
جود تو تهي نشاند از زر
از شادي روي تو بيفروخت
در
تاج تو رنگ روي گوهر
صفحه قبل
1
...
2272
2273
2274
2275
2276
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن