167906 مورد در 0.43 ثانیه یافت شد.

ديوان مسعود سعد سلمان

  • گشتي مانند ابر بر سرکه هاي تند
    رفتي مانند باد در دل شبهاي تار
  • با همه عالم جواد وز همه گيتي فزون
    در همه ميدان تمام بر همه دانش سوار
  • دانم پوشيده نيست بر دل بيدار تو
    که من چه بينم همه در فزع اين حصار
  • رنجه و تافته به رسم وداع
    اندر آمد چو سرو و ماه از در
  • بر ندارد سخاي کفش را
    بحر پر در و کان پر گوهر
  • از قضا پيش من نهاد رهي
    که در او وهم کور گردد و کر
  • مدح هاي تو حرز جان و تنم
    در بيابان و بيشه و کردر
  • والله ار در جهان چو من يابي
    هيچ مداح و بنده و چاکر
  • چه باشي ايمن ازين خفته در نخيز که هست
    ستنبه شيري نعمت شکار عمر شکر
  • بهايميم وخوشيم ني اين و نه آن
    که در بهايم حزم است و درو حوش حذر
  • اگر ز آهن و فولاد تفته حصن کني
    چو حال آيد دست اجل بکوبد در
  • دري که بر تو گشايد در هوا مگشاي
    رهي که با تو نمايد ره هوس مسپر
  • دريغ روي تو از فرو نور چون خورشيد
    دريغ قدر تو در برزو زيب چون عرعر
  • پس از وفات تو بازار نوحه گر دارد
    چو در حيات تو بازار داشت خنياگر
  • پس از وفات تو از کاشکي چه خيزدمان
    که در حيات تو سودي نبودمان ز مگر
  • چو شب سياه شود نور روز در تابش
    چو خاک خشک شود آب بحر بي معبر
  • تو کشيده سپه به نار آيين
    ماکوه از تو در گريز و حذر
  • هر يکي در ميانه دو ستون
    اژدهايي فرو فکنده ز سر
  • تا ببيند گزيده پنجه پيل
    همه هامون نورد و دريا در
  • به همه وقت ها ازين اجناس
    هر کس آرد بضاعتي در خور
  • جاي تو در گذارد از اقران
    جاه تو برفرازد از محور
  • در همه بوم هند هيبت شاه
    لرزه افکنده بر جبال و قفار
  • وان تف تابدار در کوشش
    نصرت و فتح را گرفته عيار
  • در پس اين به چند روز کنند
    تيغ او کوه و دشت را گلزار
  • باز در حمله گرز مسعودي
    بر کشد سر به زخم همچون مار
  • بر شود گرد تيره از هر کوه
    در شود خون تازه از هر غار
  • باز پنهان کند به گرد و به خون
    کافري در همه بلاد و ديار
  • عزم تو در جهان ستاره مسير
    راي تو بر زمين سپهر آثار
  • ساز او از قضا جهان ايمن
    امر او در جهان قضا رفتار
  • کوشش تو عدوي ملت را
    در دل و ديده کوفته مسمار
  • هيچ بيمار و يک شکسته نماند
    در جهان اي شه از صغار و کبار
  • همه کردارهاي نيک تو ديد
    در جهان هر که بود بدکردار
  • در زمين از هراس و بأس تو بيش
    نخورد شير بره را زنهار
  • مرغزار تو گشت روي زمين
    مر يکي شاه را در او مگذار
  • اندرين غزو و در چنين صد غزو
    کردگار جهانت باشد يار
  • همي گردد همي در حضرت امروز
    عزيز و سرفراز و نام بردار
  • چه مردست آنکه همچون هم نباشد
    مر او را در جهان گفتار و کردار
  • تا دست او چو ابر بباريد بر جهان
    در باغ ملک شاخ جلالت گرفت بار
  • اي شاه شاه ملک شکاري تو در جهان
    ميدان ملک بيش نبيند چو تو سوار
  • اي در جهان دولت شايسته پادشاه
    وي از ملوک گيتي بايسته يادگار
  • در بوم هند زلزله افکند هر سويي
    کز هيبت و نهيبش بشکافت کوهسار
  • در کارزار هيچ نياسود يک زمان
    تا کرد کارزارش بر کفر کارزار
  • در آن همي نگرم کان هژبر گردنکش
    همي سپاه چگونه کشد سوي پيکار
  • تا بيني در سراي سلطان
    طوبي و نعيم و حوض کوثر
  • هر سر و بني به رنگ طوطي
    در سايه ابر چون کبوتر
  • در عبهر تو ز سحر سرمه
    بر سوسن تو ز مشک چنبر
  • از جزم تو رسته کوه بابل
    در عزم تو زاده باد صرصر
  • از بهر عطاي بندگان هست
    در قصر تو اي به جاه قيصر
  • در ساحت بزم تو زمين را
    جود تو تهي نشاند از زر
  • از شادي روي تو بيفروخت
    در تاج تو رنگ روي گوهر