نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان مسعود سعد سلمان
در
زمانه ز ابر دو کف تو
نه عرض قايم است نه جوهر
ماه بي نور بوده
در
خلقت
از براي شب تو گشت انور
بر من آن کرده اي
در
اين زندان
که شد اندر ميان خلق سمر
ليکن از درد و رنج و بيماري
جانم افتاده
در
نهيب و خطر
چون مرا
در
نوشت گردش چرخ
شخص من شد به زير خاک اندر
والله ار چون مني دگر بيني
به همه نوع
در
کمال و هنر
شکرهاي تو
در
نوشته به جان
مي برم پيش ايزد داور
خدايگانا آمد مه صيام و گذشت
تو شادمانه بمان
در
جلالت و مگذر
داستان رزم هاي تو کند باطل همي
در
زمانه داستان رستم و اسفنديار
کوهها
در
هم شکستند ابرها بر هم زدند
تازيان اندر عنان و بختيان اندر مهار
پويه کردند از ره باريک بر شمشير تيز
غوطه خوردند از شب تاريک
در
درياي قار
بر فرار کوهها کردند يک لحظه درنگ
در
مضيق غارها ماندند يک ساعت بشار
از براي آنکه
در
پيکارگه روي هوا
پر ستاره آسمان را کردي از دود و شرار
در
ميان گرد بانگ کوس بونصري بخاست
نصرتش لبيک ها کرد از جوانب هر چهار
گشته مانده دستبرد پر دلان اندر نبرد
از دو جانب همچو دست نرد مانده
در
قمار
دشمني مرگ تلخ اندر سرافکندش گريز
دوستي عمر شيرين
در
دلش خوش کرد عار
در
نهان عصيان همي ورزند رايان سله
ورچه از بيم تو طاعت مي نمايند آشکار
تا
در
قلعه من از کشته بپوشانم زمين
تا لب راوه من از برده بپيوندم قطار
همچنين بادي ز دانش
در
هنرها چيره دست
همچنين بادي به دولت بر ظفرها کامگار
همچنين از شاخ هاي بخت بار فتح چين
همچنين
در
باغ هاي طبع تخم مدح کار
يک قوم همي بينم
در
خواب جهالت
پيکار ز دانش بر دانش پيکار
ليکن چو پديد آيد خورشيد
در
آن دم
ناچيز شوآن نم او جمله به يکبار
ناجانور چراست هستش چهار طبع
ناکرده هيچ علت
در
طبع او اثر
افغان چگونه کرد تواند از آنکه هست
پيچيده
در
گلوگه او رشته سر به سر
کي باشدش بصر چو به جاي دو ديده هست
انگشت وار چوبي کرده به چشم
در
بدره بدره زريابي زير پاي هر درخت
توده توده سيم بيني
در
کنار هر غدير
از فراق نوبهاران
در
دل نارست نار
وز غم هجران لاله روي آبي چون زرير
گر بپژمرده است گل
در
بوستانها باک نيست
دولت سامي سيفي سال و مه بادا نضير
چون ماه درآمد از
در
حجره
شد حجره ز نور روي او انور
گفت اي بسزا قرين و يار من
اي هر که به مهر عاشقي
در
خور
در
مهمي که افتد اندر ملک
زود صد بندگي کني اظهار
هست بر جاي خويش مرکز کفر
زود گردش
در
آي چون پرگار
نيست معلوم خلق عالم را
که چه بازيچه داشتي
در
کار
تا تو نيرنگ خويش بنمودي
رنگ گيتي شد از
در
ديدار
رزم را
در
زمين پراکن زود
سپهي گشن و لشکري جرار
اين چه گفتار چون مني باشد
آري گستاخي است
در
اشعار
تا نهد بر کف ولي تو گل
تا خلد
در
دل عدوي تو خار
تا
در
آفاق هيچ شاهي ديد
که نخواهد ز تيغ تو زنهار
آنکه بود
در
تن آزادگان
با همه شادي و طرب دستيار
آنکه چو بر خيزد ابر سخاش
در
کند او بر همه عالم نثار
سبز شود باغ طرب خلق را
در
غم و اندوه نماند غبار
بدين زمانه ز فردوس هر زمان رضوان
همي گشايد بر بوستان خرم
در
به بحر
در
کنم از آتش دلم صحرا
به باديه کنم از آب ديدگان فرغر
که ديد هرگز از ابيات وصف تو مقطع
که يافت هرگز
در
بحر مدح تو معبر
به وصف مدح تو آکنده
در
دل انديشه
به نظم وصف تو اندوخته به ديده سهر
باد بر من دميد مشک و عبير
ابر بر من فشاند
در
و گهر
منتظر بوده ام ز بهر تو را
کرده ام
در
ميان باغ مقر
باد چون باده را بگفت پيام
لرزه بر وي فتاد
در
ساغر
خوب رويي و خوبرويان را
عهد با روي کي بود
در
خور
شد ز تشوير ماه رويش سرخ
در
غم جامه گشت چشمش تر
صفحه قبل
1
...
2270
2271
2272
2273
2274
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن