نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان مسعود سعد سلمان
که چون برگرفتمش بارد همي
ز منقار پر قار
در
و گهر
همه لفظ او امر و نهي و هنوز
خورد شير و خسبد به گهواره
در
در
کان ز شرم چشمه ياقوت سرخ شد
وين خرده ايست نيکو خاطر بر اين گمار
در
سهم و ترس مانده چو گاوان ز شرزه شير
شيران کارزاري از آن گرز گاوسار
در
پيش تخت مملکت تو به طوع و طبع
سجده کند جلالت هر روز چند بار
مداح نيکم و گنهم نيست بيش ازين
در
بند بنده را ملکا بيش ازين مدار
مگذار زينهار چو
در
زينهار تست
جان مرا بدين فلک زينهار خوار
گوهر تو
در
آفرينش هست
برتر و پاک تر ز هر گوهر
در
سرشت تو مهر باشد و کين
خلق را از تو خير زايد و شر
خويشتن جمله
در
تو پيوستم
راست گويم همي به حق بنگر
هيچ انده مخور که دولت تو
سازد اسباب تو همي
در
خور
که شد آب حيات جان افزا
بر کف تو نبيند
در
ساغر
باد بنگر که
در
نوشت از باغ
بيرم چين و ديبه ششتر
خشک شد سيب لعل را همه خون
در
تن از بيم باد چون نشتر
در
آفتاب اگر تاب و قوتي بودي
سياه روي نگشتي ز جرم قرص قمر
بدانکه ما را
در
نظم دست نيک افتاد
ز خود به جنگ چرا ساختيم رستم زر
ز صبر جوشن پوش و نبرد مردان کن
ز بأس مرکب ساز و مصاف گردان
در
عميد مطلق طاهر که سروران هرگز
نديده اند چو او
در
زمانه يک سرور
بزرگواري دريادلي که
در
بخشش
به پيش جودش دريا کم آيد از فرغر
تو نو گرفتي
در
حبس و بند معذوري
اگر بترسي ازين بند و بشگهي ز خطر
منم که عشري از عمر شوم من نگذشت
مگر به محنت و
در
محنتم هنوز ايدر
نوان و سست شده رويم از طپانچه کبود
در
آب ديده نمانم مگر به نيلوفر
بسان آذر و ماني بتگر و نقاش
بلا و محنت بينم همي به زندان
در
زمانه را پسري
در
هنر زمن به نبست
چرا نهان کندم همچو بد هنر دختر
توزان که لختي محنت کشيده اي
در
حبس
بدين که گفتم دانم که داريم باور
يقين بدان که نه مردست خصم دانش من
اگر چه پوشد
در
جنگ جوشن و مغفر
بکوفتم دري از خم قلتبان باز
بگو بروتي باز ايدر آمدم زان
در
بدو نوشتم و پيغام دادم و گفتم
که اي سعادت
در
فضل هيچ رنج مبر
ز فصل نعمت مزمر بود که
در
مجلس
ز زخم زخمه بنالد زمان زمان مزمر
بريده نيست اميد خلاص و راحت من
در
اين زمانه که تازه شده ست عدل عمر
سپهرها را بر امر او مدار و مجال
ستارگان را
در
حکم او مسير و ممر
وزيده باد
در
آفاق باد دولت او
که بر وليش نسيم است و بر عدو صرصر
گر اين قصيده نيامد چنانکه
در
خور بود
ز آنکه هستش معني رکيک و لفظ ابتر
در
برابر عطارد ساحر
با سر کلک تو رود هم بر
خسروا باد اگر سليمان را
گشت
در
زير تخت فرمان بر
به جهان هيچ کس نديده و ما
بحر ديديم
در
ميان شمر
روز و شب گويم الهي شاه سيف الدوله را
در
ثبات ملک شاهي و جهانداري بدار
کو خداونديست عالم
در
همه انواع علم
يادگار از خسروان کو باد دايم يادگار
خسروا تا پادشاهي
در
جهان موجود گشت
روزگارت را همي کرد از زمانه اختيار
چون به تخت پادشاهي برنشستي
در
زمان
پادشاهي پيش تو بندد ميان را بنده وار
ملک نشاندست تو را بر کتف
عدل گرفته ست تو را
در
کنار
در
کف تو بر تن بشکست خورد
گردن شيران سر آن گاوسار
گردد
در
برها دمها خبه
ماند اندر تن ها جانا بشار
پيچد
در
دل جزع گير گير
گريه بر تن فزع زار زار
تو ملکا
در
سلب آهنين
خير چو روئين و چو اسفنديار
در
کفت آن گوهر الماس رنگ
تشنه به خون ليک بسي آبوار
گفت نداند به سزا
در
جهان
صد يک مدح تو چو بنده هزار
در
همه گيهانت چو اختر مسير
بر همه گيتيت چو گردون مدار
نبرده گردان بينند چون تو را بينند
چو آب و آتش
در
شور عرصه پيکار
اي که
در
پيش تخت هيچ ملک
هيچ سرکش چو تو نبست کمر
صفحه قبل
1
...
2269
2270
2271
2272
2273
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن