167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

اشتر نامه عطار

  • اين مکان و اين زمان چون باشدت
    در برون و در درون چون باشدت
  • آب چون با گل شود در يک جهت
    رنگ و بوي گل شود در معرفت
  • گاه در نزديکي سالک شده
    ديده کوران در صفت ها لک شده
  • در گمان و در يقين افتاده پست
    زير پايش پرده ها هم کرده پست
  • راز خود با عشق گفته در نهان
    گشته معشوق حقيقي در نهان
  • اي بسا ره رو که اينجا باز ماند
    در مقام عز هم در راز ماند
  • اي بسا قربت که در فرقت بماند
    بعد از آن در سوي آن قربت بماند
  • اي بسا کثرت که در وحدت فتاد
    ناگهان در قربت عزت فتاد
  • اي بسا شوکت که در رتبت شده
    کام خود در کام جانها بستده
  • اي بسا کل گشت آنجا منتظر
    شد ميان در آب و در گل مشتهر
  • پرده در آنجا عجايب مينمود
    بود آنجا ليک در بود و نبود
  • نيست تحتي فوق آخر در که رفت
    نيست پيدا هست باري در چه رفت
  • خسرو نامه عطار

  • جهانداري که پيدا و نهانست
    نهان در جسم و پيدا در جهانست
  • زپنهانيش در باطن چوجان ساخت
    ز پيداييش در ظاهر جهان ساخت
  • چو او را نيست جايي در سر و پاي
    تواني يافت او را در همه جاي
  • زآبي در زمستان نقره انگيخت
    زبادي در خزان زر بر زمين ريخت
  • چو هر شب در شبه گوهر نشاند
    نگين روز را در زر نشاند
  • وجودي در زوال حد و غايت
    فرو شد در وجود بي نهايت
  • چو بود او روز اول در فروغش
    در آخر سوي او آمدر جوعش
  • در آخر جان و تن از هم جدا کرد
    ترا در خاک ره چون توتيا کرد
  • کسي کو در غلط ماندست از آنست
    که در بحر شک و تيه گمانست
  • وليکن هر که دارد کعبه در گاه
    نگردد در ميان کعبه گمراه
  • نميآيد احد در ديده تو
    احد آمد عدد در ديده تو
  • اگر احوال احد را در عدد نيست
    غلط در ديده اوست از احد نيست
  • که تا من زان ندا در استقامت
    شوم در خواب تا روز قيامت
  • چو در بندد دري از خاک و خشتم
    دري بگشاي در گور از بهشتم
  • خدا را در حقيقت اوست بنده
    لباس اصطفا در بر فکنده
  • طوافت ميکند تا در وجودست
    که او را در روش سعدالسعودست
  • در آمد پيک الهامي ز پيشانش
    سخن گفت از زبان وحي در جانش
  • چو دين را مغز بودي در دماغش
    بسي کردند روغن در چراغش
  • اگر در دل ز فاروقت غباريست
    ترا در راه دين آشفته کاريست
  • دل پاکش چو جان پاک در باخت
    بپاکي با کلام پاک در ساخت
  • چنين گفت او که در دين حق تعالي
    مرادادست در علم آن کمالي
  • نمازش را چو خاتم در نگنجيد
    بجز حق ذره يي هم در نگنجيد
  • چو در دريا فکند آن شست در راه
    بشست افتاد از ماهيش تا ماه
  • چو داري عالم تحقيق در راه
    ز عالم آفرين توفيق در خواه
  • چنين دريا ز در پيوسته پرباد
    نثار هر دري صد دانه در باد
  • در اين شب اين رفيقم بود در بر
    چو شمع از آتش دل دود برسر
  • خوشي در سلک کش در سخن را
    بمعني نو کن اين جان کهن را
  • جهاني راز داري دي ميان آر
    همه در لفظ کوش و در بيان آر
  • الا اي جوهر قدسي کجايي
    نه در عرش و نه در کرسي کجايي
  • نه در کونين و نه در عالميني
    که سرگردان بين الاصبعيني
  • خدا را نعت و توحيدي بگفتم
    زهر در در حکمت نيز سفتم
  • که در هر نقطه صد معني نهانست
    ولي در چشم صاحبدل عيانست
  • بحق چون شهريار بحرو بر بود
    گهش در بحرو گه در بر سفر بود
  • رخي چون ماه داشت که دانه در
    بمه در ننگرستي از تکبر
  • تو هم در طاس گردون سرنگوني
    نميداني که سر در طاس خوني
  • چو زن را نوبت زادن در آمد
    ز غنچه گل بافتادن در آمد
  • در آن صحراش يک گرگ آشنانه
    ز صحرا در دلش جز تنگنانه
  • بستي سيمبر از بر بيفتاد
    زبانش پيش در از در بيفتاد