167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

بوستان سعدي

  • که دانستم از هول باران و سيل
    نشايد شدن در چراگاه خيل
  • به نوعي دگر روي و راهم نبود
    جز او بر در بارگاهم نبود
  • مروت نديدم در آيين خويش
    که مهمان بخسبد دل از فاقه ريش
  • مرا نام بايد در اقليم فاش
    دگر مرکب نامور گو مباش
  • ندانم که گفت اين حکايت به من
    که بوده ست فرماندهي در يمن
  • ز نام آوران گوي دولت ربود
    که در گنج بخشي نظيرش نبود
  • در ذکر حاتم کسي باز کرد
    دگر کس ثنا کردن آغاز کرد
  • که تا هست حاتم در ايام من
    نخواهد به نيکي شدن نام من
  • بگفتا نيارم شد اين جا مقيم
    که در پيش دارم مهمي عظيم
  • در اين بوم حاتم شناسي مگر
    که فرخنده راي است و نيکو سير؟
  • سرش پادشاه يمن خواسته ست
    ندانم چه کين در ميان خاسته ست!
  • دو چشمش ببوسيد و در بر گرفت
    وزان جا طريق يمن بر گرفت
  • ملک در ميان دو ابروي مرد
    بدانست حالي که کاري نکرد
  • در آن قوم باقي نهادند تيغ
    که رانند سيلاب خون بي دريغ
  • گر او در خور حاجت خويش خواست
    جوانمردي آل حاتم کجاست؟
  • ثنا ماند از آن نامور در کتاب
    تو را هم ثنا ماند و هم ثواب
  • همه شب در اين غصه تا بامداد
    سقط گفت و نفرين و دشنام داد
  • قضا را خداوند آن پهن دشت
    در آن حال منکر بر او برگذشت
  • به چشم سياست در او بنگريست
    که سوداي اين بر من از بهر چيست؟
  • زرش داد و اسب و قبا پوستين
    چه نيکو بود مهر در وقت کين
  • اگر من بناليدم از درد خويش
    وي انعام فرمود در خورد خويش
  • شنيدم که مغروري از کبر مست
    در خانه بر روي سائل ببست
  • به خلق و فريبش گريبان کشيد
    به خانه در آوردش و خوان کشيد
  • يکي را پسر گم شد از راحله
    شبانگه بگرديد در قافله
  • از آن اهل دل در پي هرکسند
    که باشد که روزي به مردي رسند