نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
بوستان سعدي
نه
در
خورد سرمايه کردي کرم
تنک مايه بودي از اين لاجرم
چو گنجشک
در
باز ديد از قفس
قرارش نماند اندر او يک نفس
شنيدم که
در
حبس چندي بماند
نه شکوت نبشت و نه فرياد خواند
تني زنده دل، خفته
در
زير گل
به از عالمي زنده مرده دل
کرم کن چنان کت برآيد زدست
جهانبان
در
خير بر کس نبست
برد هر کسي بار
در
خورد زور
گران است پاي ملخ پيش مور
نصيحت شنو مردم دور بين
نپاشند
در
هيچ دل تخم کين
من آنم که آن روزم از
در
براند
به روز منش دور گيتي نشاند
نگه کرد و موري
در
آن غله ديد
که سرگشته هر گوشه اي مي دويد
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزي به پايش
در
افتي چو مور
نبخشود بر حال پروانه شمع
نگه کن که چون سوخت
در
پيش جمع
چو دشمن کرم بيند و لطف و جود
نيايد دگر خبث از او
در
وجود
نه اين ريسمان مي برد با منش
که احسان کمندي است
در
گردنش
يکي روبهي ديد بي دست و پاي
فرو ماند
در
لطف و صنع خداي
در
اين بود درويش شوريده رنگ
که شيري برآمد شغالي به چنگ
بخور تا تواني به بازوي خويش
که سعيت بود
در
ترازوي خويش
خدا را بر آن بنده بخشايش است
که خلق از وجودش
در
آسايش است
کرم ورزد آن سر که مغزي
در
اوست
که دون همتانند بي مغز و پوست
شنيدم که مردي است پاکيزه بوم
شناسا و رهرو
در
اقصاي روم
سحرگه ميان بست و
در
باز کرد
همان لطف و پرسيدن آغاز کرد
يکي بد که شيرين و خوش طبع بود
که با ما مسافر
در
آن ربع بود
شنيدم
در
ايام حاتم که بود
به خيل اندرش بادپايي چو دود
که همتاي او
در
کرم مرد نيست
چو اسبش به جولان و ناورد نيست
بدانم که
در
وي شکوه مهي است
وگر رد کند بانگ طبل تهي است
زمين مرده و ابر گريان بر او
صبا کرده بار دگر جان
در
او
صفحه قبل
1
...
2264
2265
2266
2267
2268
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن