167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان محتشم کاشاني

  • تيري ز کمان خانه ابروي تو جست
    در سينه من تا پروسوفار نشست
  • داديم هزار بوسه بر يک سده
    کرديم هزار سجده در يک محراب
  • ابروي تو ليک در نظر محرابيست
    کز سجده آن به فرقتت ساخته ام
  • اي درگه خاصت از شرف کعبه عام
    وي چرخ به سده تو در سجده مدام
  • با آن که به مهر آزمونم کردي
    در بارگه وفا ستونم کردي
  • خسرومنشي که دور خواندش فرهاد
    در واقعه ديدم که به من اسبي داد
  • فرهاد ز کوه کندن بي بنياد
    آوازه شهرتش در افاق افتاد
  • لي شير فلک اسير صيادي تو
    در وادي دين شير خدا هادي تو
  • هرچند که بهر پاس جميعت تو
    هستند هزار بنده در خدمت تو
  • در سايه آفتاب عيسي نسبي است
    کز چرخ چهارمين فرود آمده است
  • آن ماه که در خوبي او نيست خلاف
    ور مهر منير خوانمش نيست گزاف
  • در خلوت خواب او فلک داني چيست
    چادر شب زرنگار بالاي لحاف
  • ديوان مسعود سعد سلمان

  • در اين حصار خفتن من هست بر حصير
    چون بر حصير گويم خود هست بر حصا
  • با غم رفيق طبعم از آنسان گرفت انس
    کز در چو غم درآيد گويدش مرحبا
  • در صد مصاف معرکه گر کند گشته ام
    روزي به يک صقال بجاي آيد اين مضا
  • جاه محمد علي آن گوهري که چرخ
    پرورده ذات پاکش در پرده صفا
  • تا آفتاب رايش در خط استواست
    روز و شب ولي و عدو دارد استوا
  • فربه شدست مکرمت و ايمن از گزند
    تا در بهار دولت او مي کند چرا
  • پيران روزگار سپرها بيفکنند
    در صف عزم چون بکشي خنجر دها
  • چون مهر بي نفاق کني در جهان نظر
    چون ابر بي دريغ دهي خلق را عطا
  • در مدحت تو از گل تيره کنم گهر
    هرگز چو مدحت تو که ديدست کيميا
  • نالان شود به زاري چون دست نازکش
    در چشم گرد او زند انگشت گردنا
  • بادت چهار طبع به قوت چهار طبع
    کرده به ذات اصلي در کالبد بقا
  • شاهان جهان شاهي و شاه جهانيا
    در چشم جور و عدل پديد و نهانيا
  • تا جهان بادا در خدمت سلطان بادا
    اندرين ز ايزد تقدير و ز من بنده دعا
  • ناگه درآمد از در حجره خيال دوست
    چون روي او بديدم گفتمش مرحبا
  • از رنج چون هبا شدم و نيستم پديد
    من جز در آفتاب بزرگيت چون هبا
  • گر هيچ ناسزا را خدمت کنم بدانک
    هستم سزاي هر چه در آفاق ناسزا
  • از چرخ باد برتر قدرتو و اندرو
    کار تو مستقيم در آن خط استوا
  • ضعيف گشته در اين کوهسار بي فرياد
    غريب مانده برين آسمان بي پهنا
  • چو تيغ نيک بتفساندم ز آتش دل
    در آب ديده کند غرق تا به فرق مرا
  • جواد کفي عادل دلي که در قسمت
    ز بخل و ظلم نيامد نصيب او الا
  • بهاري ابر به کف تو نيک مانستي
    به رعد اگر نزدي در زمانه طبل سخا
  • گر استعانت و راحت جز از تو خواستمي
    دو چنگ را زدمي در کمرگه جوزا
  • چو صحت تو مبشر بگفت ما کرديم
    دهان او همه پر در و لؤلؤ لالا
  • به هر ديار که بگذشت مرکب ميمونش
    در آن ديار جز انبا نيايد از ابنا
  • به هر ديار که آثار جود او برسيد
    گذر نيارد کردن در آن ديار وبا
  • هميشه جوزا در آسمان کمر بسته است
    از آنکه خدمت تو راي مي کند جوزا
  • در درج عقيق او پديد آمد
    از خنده دو رشته لؤلؤ لالا
  • شد خسته دلم نشانه تيرش
    در معرض زخم او منم تنها
  • ديدمش به راه دي کمر بسته
    مانند مه دو هفته در جوزا
  • اين در شاهي ز نعت مستغني
    وي از شاهان به جاه مستثنا
  • وزيدن کين در اين جهان با تو
    اي شاه جهان کرا بود يارا
  • در خواب عدوي تو نبيند شب
    جز چنگ پلنگ و يشک اژدرها
  • آن کز تو گرفت کينه اندر دل
    شد بر سر خلق در جهان رسوا
  • در دلش چو ناز شعله زد کينه
    بر تنش چو مار کينه زد اعضا
  • در جمله به يک دگر نکو ماند
    از زردي برگ و گونه اعدا
  • روزي که ز نعل مرکبان افتد
    در زلزله جرم مرکز غبرا
  • اندر تک دور تاز چون صرصر
    در جولان گرد گرد چون نکبا
  • واثق تو بدان که چون برانگيزي
    در حمله تست عروة الوثقي